وقتی در دفترش گذرنامە را تحویل گرفتم، یک قاپ عکس روی میزش توجهم را جلب کرد چون یک قاپ عکس معمولی با عکس یک نفر محبوب و یا دوست داشتنیش نبود بلکە عکس یک گربە داخل قاپ بود. افسر پلیس متوجە شد و گفت این گربە مال اون افسر از خدا بی خبر کە بە ناحق بازداشتت کرد. این گربە خیلی زیباست ولی افسوس کە گربەی یک نا انسان و عوضی است. من هیچی نگفتم و می خواستم هرچە زودترکە ممکن است از آنجا بزنم بیرون. با اشارەی سر ازش خداحافظی کردم و دو قدم کە دور شدم ناگهان خشکم زد بە سان اینکە چیزی زمین گیرم کردە باشد، سرم را برگرداندم و بهش گفتم: "تموم گربەها زیبان".
در داستانهای پستمدرنیستی چون سببیت غایب است، زنجیره رخدادها وجود ندارد. به همین دلیل است که در داستانهای پسامدرن رئالیسم و ناتورالیسم به عمد کنار گذاشته میشوند، زیرا نفی سببیت با جوهر این دو سبک مخالف است. در حقیقت به لحاظ فلسفی پستمدرنیستها معتقدند تجربههای انسان امروز نمیتواند در ساختار و طرحهای داستان کلاسیک و مدرن بازتاب یابد.
گلباش به این اندیشه فرو رفته بود که چرا بینندگان برنامه، حسابی جَوگیرِ شومن قدیمی تلویزیون شده اند و به جای بحث درباره ی موضوع برنامه، به چاق سلامتی و خرده تعارفات کوچه بازاری همیشگی می پردازند؟ در حقیقت او خودش را برای دیدن یک برنامه ی نیمه مستند و تکان دهنده ی داغ آماده کرده بود.
فرخ نعمت پورتصمیم گرفتم کە صبحانە را (البتە چە عرض کنم، اگر بشود کماکان اسمش را صبحانە گذاشت. بشر دوست دارد اولین وعدە غذائی روزانەاش را بمحض بیدار شدن صبحانە بنامد!)، همانجا در بالکن صرف کنم. ارضای یک غریزە در حین ابراز وجود یک حس استاتیکی. و نتیجە ادغام این دو چە می شود؟
با اوجگیری جنبش اعتراضی در ایران بحثی قدیم درباره "وظیفه" هنرمند بالا گرفته که به طور تاریخی طرفداران "هنر برای هنر" و"هنر برای اجتماع" را در برابر هم میگذارد. تاریخ میگوید نتیجه این رودررویی میتواند فاجعهبار باشد.
آدونیس، با تئوری پردازی در زمینه شعر سپید، بیش از دیگران در این جریان نو نقش داشت. دغدغه او از ابتدا، خلق یک زبان تازه بوده. او اولین شاعر عرب محسوب می شود که مفهوم تثویر اللغه یا انفجار زبان را وارد شعر معاصر عرب کرد. از دیدگاه او، زبان برای اینکه زنده بماند، باید توانایی های بی پایانش را بروز دهد. به بیان دیگر، زبان شعری باید در حالت پویایی و تجربه مدام برای دستیابی به معانی تازه و بیرون رفتن از مفاهیم عادی اشیاء باشد.
پس نسل کنونی نسل آرزوهای کوچک است با اعمال کوچک، هر چند نمی توان از لحاظ ارزش گذاری گفت کە آرزوهای بزرگ و اعمال بزرگ از جایگاە والاتری نسبت بە آرزوهای کوچک و اعمال کوچک برخوردارند. تنها می توان گفت کە پارادایمها بویژە از لحاظ روانشناسی تغییر کردەاند.
می شود گلەوار زیست و احساس خوشبختی کرد، بە همان نسبت کە می شود احساس خوشبختی هم نکرد. می توان مدرن زیست و احساس خوشبختی کرد، بە همان نسبت کە می توان هم نکرد. شاید آنچە کە ما خوشبختی می نامیمش همان دوری از حس اضطراب، تنهائی، تهی بودن و مسئولیت می باشد، اما صرف این دوری هم بە شیوە خودبخودی بە معنای تضمین خوشبختی نیست.
خوب شما آدما را نصیحت کنید کە بە گربەهایشان بگویند اگر موشی را مورد اذیت و آزار قرار دهند، آنها را از خانەهایشان بیرون انداختە و برای همیشە از خوراکی های لذیذشان محروم می کنند. خدا کمی فکر کرد.