ما 5632 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

از یونانی: رامیار حسینی، یانیس گوماس

پیش از اینکە پاهایش را در خاک بنهد زانوانش لزریدند و تمام بدنش تاب خورد، پیش از اینکە آن قدم تکرارنشدنی را بە سوی خاک بردارد یکبارە تردید کرد، بە سان اینکە قلابی او را بە عقب برگرداند، بەسان اینکە چهارچوب در هی تنگ و تنگ تر شود، بەسان اینکە چوب‌های در بە تنش چسپیدە باشند و او را درون خود نگە دارند، بە سان اینکە می خواستند همراە با او بروند.

خلاصی از زندان

ماریوس خاکاس

ترجمە از یونانی: رامیار حسینی، یانیس گوماس

- تقدیم بە زینب جلالیان -

آن مرد چمدان بە دست کە برای یک لحظە در چهارچوب در نمایان می شود، از آن‌هایست کە زندە ماندەاند، آن اندک انسان‌هایی کە از آهن و آتش جان سالم بەدر بردەاند، از آتش سیمان و از آهن زندان کە او را سال‌ها محاصرە کردە بودند.

حال پشتبند در بە حالت عمودی درآمد و میلەهای زندان تنها بە اندازەایی کە او بتواند از آن عبور کند باز شدند، آخرین دروازەی زندان نیز باز شد برای آن مردی کە همراه با نقاشی شدن یک لحظەای نیم تنەاش در چهارچوب در بیرون می رفت.

این یک قدم کوتاهی از سیمان بە خاک بود کە بوی "پسا‌باران" را داشت. یک پساباران عصر پاییزی با عبور از سیمان بە خاک در چهارچوب در! این آخرین قدم بە سیمان نبود، اولین قدم بە خاک نبود، یک قدم معمولی از سیمان بە خاک هم نبود، بلکە یک قدم تکرارنشدنی بود از سیمان بە خاک، از زندان بە زندگی!

پیش از اینکە پاهایش را در خاک بنهد زانوانش لرزیدند و تمام بدنش تاب خورد، پیش از اینکە آن قدم تکرارنشدنی را بە سوی خاک بردارد یکبارە تردید کرد، بە سان اینکە قلابی او را بە عقب برگرداند، بەسان اینکە چهارچوب در هی تنگ و تنگ تر شود، بەسان اینکە چوب‌های در بە تنش چسپیدە باشند و او را درون خود نگە دارند، بە سان اینکە می خواستند همراە با او بروند.

یک پای معلق میان مرگ و زندگی، یک لحظەی تکرار نشدنی با برگەی ترخیص در جیب و چمدانی در دستش، لحظەای کە سال‌ها [در ذهنش] آن را برساختە بود، لحظەای کە سال‌ها مشتاق آن بود، لحظەی داشتن برگەی ترخیص در جیبش.

یک پای معلق، یک قلاب کە او را از کمربندش [بە عقب] می کشد، چوب‌های چهارچوب دری کە بە شکل تابوت بە تنش چسپیدەاند، یک قدم تمام نشدە، یک "ایست" در لحظەای کە او خیابان خاکی عصر "پسابارانی" را بو می کشید، یک "ایست" در همین لحظە!

-       برگرد عقب! دوبارە چمدانش رو بگردید. چمدانش رو قشنگ بگردید، این چمدان دو تە دارە کە برای مخفی کردن ازش استفادە می کنن. جناب سروان اینجا اطلاعاتی پیدا شد. شکایت نامەی مشخصی هم [علیە او] وجود دارد جناب سروان. این مرد چمدان بە دست ظاهرا پیغام و اطلاعاتی بە حزب میدە. قشنگ بگردید. بفرما اینجا لایەی دوم [چمدان]، بفرما اینجا هم پیغام رو یافتیم جناب سروان. نزارید برە! بایستی تفهیم اتهام بشە.

آن مرد چمدان بە دست بە انبار رفت و بهش تشک و یغلوی دادند. این چهارمین یغلوی او در زندان بود. سە یغلوی قبلی را سوراخ کردە بود.

زیرنویس:

ماریوس خاکاس در سال ١٩٣١در آتن در محلەی کساریانی بە دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی خود را در این محلە سپری کرد و این محلە کە از لحاظ سیاسی بسیار با اهمیت بود باعث شد کە خاکاس ارتباطی عمیق و احساسی با محلەاش برقرار کند و در همین محلەی قدیمی شهر آتن راه سیاست و زندگی را پیدا کند. در این محلە بود کە تیرباران‌ انقلابیون انجام می شد. او در سن ١٩سالگی بە دانشگاه رفت و آنجا بە فعالیت سیاسی خود اوج بخشید. او یک چپ‌گرای انقلابی بود. همیشە داوطلبانە می رفت و از زندانیان حبس ابدی ملاقات می کرد و با آنها گپ می زد. در سال ١٩٥٤ دستگیر می شود و خود او نیز راهی زندان شدە و پس از تحمل ٤ سال حبس و شکنجە از زندان آزاد می شود.

در دهەی ١٩٦٠ بە انتشار نوشتەهایش روی می آورد. بە جز اولین کتابش کە مجموعە شعری بود تحت عنوان " تابستان زیبا"، بقیەی آثارش داستانی و نمایشی بودند. ماریوس خاکاس در سال ١٩٦٦ و تا سال ١٩٧١ سە مجموعە داستان و سە اثر نمایشی نیز بە چاپ رساند. یکی از مهمترین مجموعە داستان‌هایش "پاسبان دشمن" نام دارد کە ما نیز داستان حاضر را از همین مجموعە برگزیدە و بە فارسی ترجمەاش کردیم. سە اثر نمایشی خاکاس عبارت بودند از: "احساس گناه، جستجو و کلیدها".

 داستان‌های ماریوس خاکاس از لحنی آغشتە با طنز (آیرونی) و لطافت همزمانی برخوردار بودند. او همیشە بە شیوەای کە می نوشت گرایشات حماسی و انقلابی خود را در میان لطافت جملاتش پنهان می کرد. دو قطب جوهری که در داستانهایش مدام بازنمایی می شوند، دو موضوعی که از تجربەی زیستەاش سرچشمه گرفته و میان کلمەهایش نقش می گیرند، به مریضی لاعلاج و بلند مدتش از یک سو و آزار و سرکوب آزادیش به دلیل گرایشات چپ از سویی دیگر مربوط می شود. شیوەی نوشتار خاکاس باعث شد کە او بە عنوان صدای نویسندەای منحصر بە فرد میان هم نسلانش شناختە شود.

ماریوس خاکاس پس از سپری کردن یک دوران مریضی طولانی مدت در سال ١٩٧٢ در شهر آتن چشم از چهان بست.

 

 

 

گەڕان بۆ بابەت