ما 1935 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

ایلنا

مکتب آنارشیسم، پیش از آن نیز به ادبیات نفوذ کرده بود و در آثار تولستوی به خوبی نشان داده می‌شود که این ادبیان فرمالیست روس، به هیچ وجه هیچ حکومتی را مشروع نمی‌دانند و فقط حکومتی الهی مسیحی را شایسته حاکمیت بر انسان‌ها می‌دانند و این گونه از آنارشیسم در میان پیروان ارتدوکس و پروتستان مسیحی نیز طرفداران قابل توجهی پیدا کرد اما همانند سایر ایده‌های متکی به آنارشیسم، هیچ نتیجه‌ای نگرفت!

 

ستاد دانشگاه روئن فرانسه در گفت‌وگو با ایلنا:

آنارشیسم، برنامه‌ای برای جایگزینی با نهاد دولت ندارد/ در میان آنارشیست‌ها اجماعی برای نوع آلترناتیو وجود ندارد

به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از اندیشه‌هایی که برای بسیاری از اصحاب ایدئولوژی در سراسر جهان، جذابیت مضاعف داشته و اکنون نیز به مثابه یک «مد» سیاسی بسیار مورد توجه نسل جوان در برخی از کشورهای دنیاست، اندیشه قانون‌ستیزی، موسوم به آنارشیسم است. این سنخ از اندیشه‌های سیاسی که به دنبال فرو کشیدن نظم نمادین سیاسی در تمامی نظام‌های مستقر در دنیاست، می‌کوشد تا هرگونه وابستگی پیرامون نهاد دولت و امر حقوقی را درهم بشکند و بی‌نظمی شبه‌آنومیک را جایگزین نظم‌های نمادین موجود کند. هرچند ریشه‌های فیلولوژیک این مفهوم سیاسی، در ادبیات یونان باستان قابل رویت هستند با این حال، ردپایی از این اندیشه تا پایان قرن نوزدهم پدیدار نمی‌شود و به محض سررسیدن گاه غوغاسالاری‌های ایدئولوژی‌ها، در نیمه دوم سده نوزدهم و تمامی سده بیستم میلادی، این میهمان التقاطی نیز از گرد راه فرا رسید و در انبانش نیز، آورده‌ها و بایسته‌هایی از لیبرالیسم و کمونیسم را با خود دارد. به نظر می‌رسد، واکاوی ریشه‌های میل به نظم‌ستیزی و برقرار کردن نظم از دل بی‌نظمی، یکی از کارویژه‌های علوم سیاسی است. پروفسور «فینی سیمون» استاد علوم سیاسی دانشگاه روئن فرانسه در گفت‌وگو با ایلنا، به ایضاح ناحیه‌هایی از این اندیشه ایدئولوژیک سیاسی می‌پردازد:

درست در زمانی که به نظر می‌رسید که میل به ایدئولوژی‌های توده‌ای، با مارکسیسم و ملحقات کمونیستی‌اش پوشش داده می‌شد، ایدئولوژی آنارشیسم نیز متولد می‌شود. آیا زایش این اندیشه به هنگام بود؟

من در مقام دفاع و یا رد هیچ کدام از ایدئولوژی‌ها و اندیشه‌های سیاسی برنمی‌آیم و اتفاقا باید از موضع استعلایی این اندیشه دفاع کنیم. آنارشیسم انسان را متعالی‌ترین موجود در عالم هستی می‌داند و به همین جهت، نسخه دولت‌ستیزانه را پیشنهاد می‌دهند اما نکته اساسی که باید مورد توجه قرار دهیم، این است که این اندیشه جذاب، هیچ بدیلی برای وضعیت استقرار دولت ارائه نمی‌‌دهد. پس به هیچ وجه نباید به مثابه یک اندیشه محض سیاسی به آنارشیسم نگاه کنیم زیرا هیچ تصویر مشخصی از امر حقوقی در آن ارائه نمی‌شود و بیشتر باید از آن به عنوان یک ایدئولوژی کم کشش یاد کنیم زیرا در رقابت با ایدئولوژی‌هایی نظیر مارکسیسم و اسلام‌گرایی، شکست سختی خورد و نتوانست که ارزش‌های خود را به اثبات برساند. هرچند پایان قرن بیستم، برای هیچ کدام از ایدئولوژی‌ها، سرنوشت خوشایندی را به ارمغان نیاورد، با این حال در همان زمانه رقابت میان ایدئولوژی‌ها نیز، نتوانست جذابیت لازم را برای ترویج میان توده‌ها به دست آورد. شاید یک دلیل آن، ایده‌های غیرمادی و ناملموس این ایدئولوژی بود و در قیاس با مارکسیسم، هیچ برنامه‌ای برای اقتصاد نداشت و بعدتر با بروز سنخ‌هایی از قبیل آنارشیسم کمونیسم، آنارشیسم سندیکالیسم و غیره، سعی کردند که به این ایدئولوژی، جذابیت‌های اقتصادی هم بدهند اما با این حال، هیچ گاه مطلوبیت لازم برای این ایده حاصل نشد و می‌شود از ان به عنوان یک ایدئولوژی ناکام یاد کرد که هرگز توانایی تشکیل سرمایه اجتماعی برای تحقق آرمان‌های خود را نداشته است و یک ایدئولوژی نابه هنگام بود.

صورت‌های پسینی آنارشیسم در پی کدام ضرورت شکل گرفت؟ چه کامیابی‌ها و ناکامی‌های را در کارنامه این صورت‌بندی‌های متاخر می‌شود ملاحظه کرد؟

آنارشیست‌های کمونیست که متاثر از آرای کروپوتکین بودند، معتقد بودند که منافع فردی در برابر منافع اجتماعی قرار ندارد و انسان، چون به ضرورت یک موجود اجتماعی است، پس سود اجتماع، تامین کننده منافع فرد نیز خواهد بود. زمانی که نهاد دولت درهم کوبیده شود، دولت دیگر برای منافع کسی مداخله نخواهد کرد و فرد در درون مکانیسم اجتماعی منافع خود را تامین خواهد کرد! البته که این نحله با شکست سنگین مواجه شد و هرگز حتی مورد پذیرش کمونیست‌ها نیز قرار نگرفت. سندیکالیست‌های آنارشیست، معتقد بودند که کارگران باید به مثابه موتور پیشران براندازی نهاد دولت اقدام کنند و این یک ستیز اقتصادی است و هیچ موضوعیت سیاسی ندارد و این در حالی‌ست که کمونیست‌ها نظری در نقطه مقابل آن دارند و معتقدند که این موضوع فقط از طریق افزایش آگاهی‌های سیاسی میسر خواهد شد. مکتب آنارشیسم، پیش از آن نیز به ادبیات نفوذ کرده بود و در آثار تولستوی به خوبی نشان داده می‌شود که این ادبیان فرمالیست روس، به هیچ وجه هیچ حکومتی را مشروع نمی‌دانند و فقط حکومتی الهی مسیحی را شایسته حاکمیت بر انسان‌ها می‌دانند و این گونه از آنارشیسم در میان پیروان ارتدوکس و پروتستان مسیحی نیز طرفداران قابل توجهی پیدا کرد اما همانند سایر ایده‌های متکی به آنارشیسم، هیچ نتیجه‌ای نگرفت! البته همه این ایده‌ها با پشتوانه‌ای انسان‌دوستانه مطرح شدند ولی هیچ‌کدام ریشه در واقعیت‌های جاری ندارند و نمی‌توانند دستاوردی برای جامعه بشری داشته باشند ولی با این حال باید آغوش خود را برای پذیرش هر ایده‌ای که بشریت را یک گام به جلو می‌برد، باید استقبال کنیم و البته این به معنای پذیرش محض هر ایده جدید نیست ولی باید بررسی‌ها در قبال هر ایده، همراه با ابطال‌پذیری گزاره‌ها، بدون بینش ایدئولوژیک و با نگاهی علمی دیده شود.

اقدامات آنارشیست‌ها آیا منجر به آنوکراتیک شدن (بی‌ثباتی دولت‌) دولت‌ها و در نتیجه بر سر کار آمدن دیکتاتوری‌های نظامی نمی‌شود؟

آنارشیست‌ها به طور طبیعی با نهاد دولت سر سازگاری ندارند و به دنبال این هستند تا این دولت به طور کلی از بین بروند. اگر دولت‌ها بنیان‌های اجتماعی محکمی نداشته باشند و آنارشیست‌ها نیز بتوانند ارتباطات شبکه‌ای تشکیلاتی گسترده‌ای برقرار کنند، به طور قطع دولت‌های غیردموکراتیک و فاقد بنیان، به دولت‌های آنوکراتیک بدل خواهند شد؛ شبیه اتفاقی که برای دولت‌های ونزوئلا، الجزایر، سودان و زیمبابوه افتاد. البته همیشه دولت‌های نظامی محصول این شرایط نخواهند بود ولی یکی از گزینه‌های محتمل در این شرایط، مداخله نظامیان در این وضعیت و در نتیجه، برقراری دولت‌های دیکتاتوری نظامی خواهد شد. یکی از دلایل عدم نتیجه‌بخشی اقدامات آنارشیستی، بروز همین وضعیت است که در آن تمام میراث‌ها و بنیان‌های یک دولت مستعد دموکراسی از میان خواهد رفت و تمامی راه‌های فعالیت مدنی برای افزایش آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسته خواهد شد.

نحوه اداره سرزمینی در کشورهای آنارشیکال به چه شکل خواهد بود؟ آیا به سیستم خونتای (دولت شورایی)، تعلق خاطر دارند؟ ایده‌های مینارشیک و تیموکرات در این اندیشه چه جایگاهی دارند؟

نظام‌های خونتای، هرچند در ظاهر از حکومتی شورایی دفاع می‌کنند ولی با این حال، بیشترین حکومت‌های خونتایی، متعلق به شوراهای کودتایی نظامیان بوده است. هرچند در خونتای معروف کاتالونیا، نظامیان در سر کار نبودند و به رغم تمجید‌های جورج اورول نویسنده معروف انگلیسی از این خونتای، البته به سرعت نیز فرو پاشید. به نظر نمی‌رسد ایده خونتای، همچنان در میان تمامی آنارشیست‌ها، محبوبیت پیشین را داشته باشد. در رابطه با حکومت‌های مینارشیک نیز، باید نسبت آنارشیسم با لیبرتارین‌ها را بازبینی کرد! درواقع مینارشی یا دولت حداقلی، برای حقوق شبانه شهروندان تاسیس می‌شود. مراقبت از شهروندان در برابر دزدی، غارت، اختلاس، فساد، انحصار و آتش‌سوزی و بلایای طبیعی، وظایف یک دولت مینارشیک (حداقلی) است و البته برای سنجش مطلوبیت این نحوه از حکمرانی، باید از میان طرفداران این ایدئولوژی نظرسنجی مستقلی صورت بپذیرد! حکومت‌های تیموکراتیک هم که تنها به ملاکین و فئودال‌ها اجازه مالکیت را می‌دهد، شاید توسط آنارشیست‌های لیبرتارین مورد حمایت قرار بگیرد اما هرگز آنارشیست‌های کمونیست و سندیکالیست از آن دفاع نخواهند کرد. به همین جهت باید دوباره یادآوری کرد که آنارشیست‌ها هیچ مابه‌ازای دقیقی برای جایگزینی با نهاد دولت ارائه نمی‌کنند و حتی در میان خودشان نیز در این زمینه اجماعی ندارند.

گەڕان بۆ بابەت