طاهر حکمت

این نیرو در واقع دچار ریزش نشد، در تمام طول این سالها، کسانی داوطلبانه و به درخواست خود که می توانستند امکانات زندگی مخفی در داخل برای خود فراهم کنند، بر می گشتند. بسیاری از این افراد بعدها یا به خارج مهاجرت کردند یا هنوز هم در داخل زندگی می کنند. برخی هم بلافاصله خود را به سپاە پاسداران معرفی و برخی هم دیرتر معرفی کردند که تعدادشان زیاد نبود.

 

کردستان عراق مامن صدها مبارز در دهە هشتاد میلادی

مصاحبە با طاهر حکمت (دکتر آزاد)

 

دامنە سرکوب احزاب سیاسی در ایران بعد از انقلاب توسط رژیم نوین سرانجام بە حزب تودە ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و حزب دمکرات کردستان ایران (پیروان کنگرە چهارم) هم کشیدەشد. متعاقب این سرکوب از جملە شمار زیادی از فعالان سیاسی این سە جریان بە کردستان عراق کوچیدند و توسط حزب شیوعی عراق کە آن زمان در مبارزە مسلحانە علیە حکومت عراق مشارکت فعال داشت بعنوان مهمان پذیرفتەشدند. توسط آماری کە از جملە توسط دکتر آزاد (طاهر حکمت) اعلام شدەاند، تعداد این افراد مابین ٤٠٠ تا ٥٠٠ نفر تخمین زدە می شود. افرادی کە عمدتا کرد بودند، اما تعدادی چند از دیگر شهرهای ایران نیز بە همراە آنان بودند.

کوچ جمعی بخش مهمی از مبارزین چپ بە کردستان عراق هنوز رویدادی بشدت ناشناختەای باقی ماندەاست، هم بە علل سیاسی و هم بە عللی دیگر از جملە طوفان حوداث دیگری کە کل جو منطقە را تحت تاثیر خود قرار دادند. ما در اینجا برای مرور دگربارە این رویداد سیاسی و خوانش دوبارە آن و نیز جلب توجە دوبارە دیگران بە آن با دکتر آزاد مصاحبەای ترتیب دادەایم. قابل ذکر است کە دکتر آزاد قبلا در این مورد توسط سایت مهر مصاحبەای با ایشان صورت گرفتە کە متقاعب این مصاحبە لینک آن برای خوانندگان قراردادە می شود.

در این مصاحبە تلاش می شود از تکرار مطالب ذکر شدە در سایت مهر خوددداری شود، و از زوایای دیگر بە این حادثە تاریخی ـ سیاسی پرداختەشود.

سایت قلم

٢٥ ماە دوم ٢٠٢٠

 

 

١ـ با تشکر از اینکە دعوت ما را بە مصاحبە پذیرفتید. بگذارید اول از چگونگی کوچ بگوییم، از آن روزهای اول. لطفا در این مورد کمی تعریف کنید. آیا مهاجرت بصورت فردی بود یا گروهی (در تیمهای کوچک)؟ آیا هیچگاە در جریان انتقال کە با کمک حزب شیوعی انجام می گرفت، مشکل خاصی از طرف نیروهای امنیتی حکومت ایران پیش آمد؟

 

- بعد از مصاحبات تلویزیونی رهبران حزب تودە ایران، حمله به کادرها و اعضای حزب، و تقریبا همزمان فدائیان اکثریت و کنگرەی چهارم حزب دمکرات هم آغاز شد. عدەی زیادی تودەای دستگیر شدند. رادیو و تلویزیون مرتب به سایر اعضا اخطار می داد که تا زمان تعیین شدە خود را معرفی و توبه نمایند. بسیاری از اعضا، تحت تاثیر مصاحبات و اعترافات تلویزیونی عصبانی بودند، با بهت و سرخوردگی از سیاست حزب و این شکست فاحش، خود را معرفی کردند. گروهی در فکر فرار (غالبا به اتحاد شوروی و در مورد ما، کوههای دور از دسترس ج.ا در کردستان)، گروهی هم در تدارک زندگی مخفی و ادامه‌ی مبارزە به‌ شیوەای دیگر. واقعیت این بود که همه‌ی این گروهها در خطر دستگیری، شکنجه، توبه و اعدام بودند.

من با دوستانم به فکر فرار به کوههای کردستان افتادیم. دوستان حزب کمونیست عراق (حزب شیوعی) در ارومیه و فکر کنم تحت پوشش حزب سوسیالیست کردستان عراق، دفتری داشتند که از قبل می شناختیم. با آنها تماس گرفته و آنها روستایی را در مرز به ما معرفی کردند و گفتند که مقر آنها در این روستا مطلع است و ما را می پذیرند. اولین گروهی که راە را امتحان کرد، گروهی ٧ نفرە بود که من یکی از آنها بودم. بعدها گروههای دیگری که بهر صورت ارتباطات تشکیلاتی سابق داشتند یا سابقه‌ی دوستی، به ما پیوستند. عین این ارتباط را فدائیان و کنگرە چهاریها هم داشتند. بهر صورت این شاهراە باز شد. گروە ما روز بعد به داخل خاک عراق و به منطقه‌ای به نام "حصار رست" منتقل شد. آنجا مقرات بیشتر و بزرگتری داشتند. هر روز تعداد بیشتری به این مقر می آمدند. اینجا همه یعنی تودەای، فدایی و کنگرە چهار در کنار هم بودند.

در این نقل و انتقالات هیچ مشکلی پیش نیامد، بخصوص که رفت و آمد کردها در این مناطق خیلی طبیعی بود.

 

٢ـ بە نظر شما میانگین سنی این افراد چقدر بود؟

ـ بیشتر افراد جوان بودند، چند نفری با سن بالا و چند بچه‌ای هم همراهمان بودند، میانگین سنی در حدود ٢٥ سال بود. برخی با خانوادە آمدە بودند و برخی بچه‌هایشان را نزد اقوام گذاشته و خود آمدە بودند، تعداد این افراد یک سوم کل می شد.

 

٣ـ با توجە بە اینکە حزب شیوعی در جنگ 'قرناقان و پشت آشان' در جنگ داخلی توسط اتحادیە میهنی کردستان متحمل ضربات سختی شدەبود، آیا حزب با اسکان شما و تامین مالی و تدارکی مهاجران با مشکل مواجە نبود؟

 

 

ـ این درست زمانی بود که مذاکرات اتحادیه‌ی میهنی با صدام حسین شروع شدە بود. گویا صدام حمله‌ی اتحادیه میهنی به حزب شیوعی را شرط مذاکرە قرار دادە بود. اتحادیه میهنی در عین رابطه‌ی حسنه و حتی جبهه‌ی مشترک، بناگاە به حزب شیوعی حمله برد. پیشمرگان زیادی کشته شدند، چند تنی هم از جمله رهبران حزب به اسارت درآمدند که بعدا آزاد شدند. حزب شیوعی در وضعیت بسیار نامناسبی بود که ما هم در این وضعیت به آنان پناە آوردیم. علیرغم همه‌ی کمبودها و مشکلاتی که داشتند، ما را به گرمی پذیرفتند، آنچه که در توانشان بود و ما لازم داشتیم در اختیارمان گذاشتند. بعدها از "رست" به منطقه‌ی "لیلکان" منتقل شدیم و بعد از آنهم در "دراو" و "ارموش" و"موسلوک" بودیم. در این مناطق بیشتر پارت دمکرات کردستان عراق و حزب سوسیالیست حضور داشتند. بعدها هم پ.ک.ک به این مناطق آمد و در جوار ما مقر زدند. ما همیشه بین ٣٠٠ تا ٤٠٠ نفر بودیم، چون تعدادی می رفتند و تعداد جدیدی می آمدند.

 

٤ ـ این نیرو عمدتا متلعق بە کدام جریان از سە جریان فدائی و تودەای و کنگرە چهارمی بود؟ بر حسب دستەبندی کدام در جایگاە اول قرار می گیرد و کدام در جایگاە سوم؟ آیا همە با هم بودید یا مقرات جداگانە داشتید؟

 

- از نظر تعداد، فکر کنم تودەایها کمی بیشتر از فدائیان و فدائیان بیشتر از کنگرە چهارم بودند. مقر تودەایها، فدائیان و کنگرە چهارمیها همیشه نزدیک به هم ولی در عین حال جدا بودند.

 

٥ـ شیوە سازماندهی شما در حزب شیوعی چگونە بود؟ آیا شما فقط مهمان بودید یا اینکە در فعالیتهای حزبی از جملە فعالیت مسلحانە مشارکت داشتید؟ بطورکلی زندگی روزانە این جمع چگونە می گذشت؟ بە چە کارهائی مشغول بودید؟

 

- ما در هیچ عملیات مسلحانه‌ای شرکت نکردیم، حزب شیوعی هم موافق نبود، اما بچه‌های ما در کارهای تدارکاتی، آنها را کمک می کردند. حتی عزیز محمد دبیر کل حزب که از طریق ایران به کردستان بر می گشت، از مرز ایران از طرف رفقای ما همراهی شد چون بیشتر مورد اعتمادشان بودند. بعدها معلوم شد که رژیم بعث کسانی را برای ترور عزیز محمد فرستادە بود که شناسایی شدند و حزب از عوامل نفوذی اطلاع داشت. بچه‌های ما بیشتر مورد اعتماد و اطمینان بودند. ما در واقع برای حفظ جان و حیپیت خود آنجا بودیم، بچه‌ها بیشتر اوقات مطالعه می کردند یا می نوشتند و ترجمه می کردند. در ضمن در نشریات حزب شیوعی هم فعال بودە و کمک می کردیم.

 

٦ـ با توجە بە اینکە حزب تودە، فدائیان اکثریت و پیروان کنگرە چهارم در آن زمان رقیب سیاسی احزاب کرد ایرانی بە شمار می آمدند و در نقاط مرزی مقرات آنها دایر و تیمهای نظامی آنها در تردد بودند، افراد مهاجر با مشکل خاصی روبرو شدند؟ بطورکلی واکنش احزاب کرد ایرانی در مورد حضور شما چگونە بود؟

 

- بعد از یورش به حزب تودەی ایران و فدائیان اکثریت، رادیوی حزب دمکرات اعلام کرد که آمادەی کمک به تودەایهاست. چند تنی با همکاری حزب دمکرات از شهرها خارج و به مقرهای حزب دمکرات انتقال دادە شدند و از آنجا هم پیش ما آمدند و چند تنی هم که قبلا زندانی حزب دمکرات و کومه‌له بودند آزاد و به ما ملحق شدند. در هر حال رفتار احزاب کرد با رفقای ما بسیار انسانی، دوستانه و قابل تقدیر بود. آنان بیشتر به ما یاری رساندند تا در فکر انتقام باشند.

 

٧ـ آیا گفتگوی خاصی در این مورد میان آنها و حزب شیوعی انجام گرفت؟

 

- حزب شیوعی رابطه‌ی نزدیکی با حزب دمکرات داشت. مطمئنا در مورد ما با آنها هم صحبت کردە بود. بعدها پیشنهاد همکاری با حزب دمکرات را غیر رسمی مطرح کردند که به بحثهای داغی در میان ما انجامید. تودەایها و فدائیان نمی خواستند بدون تماس با رهبری دست به اقدامی بزنند و طناب بین خود و رهبری را پارە کنند. چند تن از دوستان کنگرە چهار مایل به تماس و حتی پیوستن به حزب دمکرات بودند. چند تن به حزب دمکرات ملحق شدند و چند تن پس از گفتگو با آنها به توافق نرسیدە و برگشتند. تودەایها و فدائیان واکنشی نشان ندادند.

 

٨ـ برخورد نیروهای سیاسی کردستان عراق با این کوچ چگونە بود؟ آیا هیچگاە این امر توسط آنها با حزب شیوعی مورد بحث و گفتگو قرار گرفت؟ آیا آنها دارای نگرانی خاصی در این مورد بودند یا از آن پیشوازی کردند؟

 

- ما در منطقه‌ای بودیم که حزب دمکرات کردستا عراق (بارزانیها) حاکم بودند، آنان ما را بسیار یاری دادند، در موارد تدارکاتی و بخصوص رفت و آمد به ایران. ما از مناطق تحت کنترل اتحادیه‌ی میهنی دور بودیم و هیچ کنتاکتی با آنان نداشتیم. هیچ واکنش یا موضعی هم از جانب آنها ندیدە و نشنیدیم.

 

٩ـ با مهاجرت آیا ارتباط سیاسی و تشکیلاتی شما با داخل ایران کماکان برقرار بود؟ اگر آری این ارتباطات در جە زمینەهائی بود و قرار بود چە برنامەهائی پیش بردەشوند؟ آیا ایران تحرکات خاص نظامی علیە شما انجام داد؟

 

- بعد از یورش جمهوری اسلامی در سال ٦١، تقریبا تمام تشکیلاتهای حزب تودە، فدائیان خلق و کنگرە چهاریها از هم پاشیدە شدە بودند، تماسهای تشکیلاتی تا حدودی غیر ممکن و حتی خطرناک هم شدە بودند. روابط بیشتر بر مبنای دوستیهای سابق و شناخت بود. گروههایی در داخل که همدیگر را پیدا کردە بودند، با هم در تدارک تشکیلاتهایی محدود و متکی به خود بودند، در تهران و شهرستانها و بخصوص در کردستان تعدادشان کم نبود. بتدریج یا ما آنها را پیدا کردیم یا آنها ما را. در این حد تماسهایی بود، از طرف هر ٣ سازمان هم گاە بگاە افرادی برای تماس به داخل می رفتند و این تلاشی بود برای مرتبط کردن کوە و داخل و اطلاع از همدیگر.

در اینمدت، ایران هیچ اقدامی علیه ما انجام نداد، ما در مناطقی بودیم که در هر صورت به نفع جمهوری اسلامی هم نبود که دست به فعالیت نظامی علیه ما بزند.

 

 

١٠ـ حضور شما در مناطق جنگی درست در میان سپاهیان ایران و عراق بود، آیا جنگ ایران و عراق بە تلفاتی در میان مهاجران منجر شد؟

 

- بتدریج که جنگ ایران و عراق به منطقه‌ی غرب کشیدە شد، ما دقیقا بین دو سپاە قرار گرفتیم. ابتدا، هواپیماها ایجاد مشکل کردند. هواپیماهای عراقی پس از عملیات از طرف هواپیماهای ایران تعقیب می شدند و بالعکس. آنان بهمدیگر راکت پرتاب می کردند و چند بار بر فراز مقرهای ما یا راههایی که رفت و آمد میکردیم درگیر شدند که خسارت جانی در پی نداشت. گاها شبها گلوله‌های کاتیوشا بر فراز سرمان در دو سو پرواز می کردند. نیروهای ایران از طریق کوە "کیله شین" نزدیک اشنویه که قبلا تا بالای کوە جادە زدە بودند، به داخل خاک عراق و رو به مقرات ما سرازیر شدند. حزب شیوعی و بالطبع رفقای ما هم به طرف عمق خاک عراق و منطقه‌ی "بادینان" عقب نشینی کردند. بعدها همه مجبور شدند وارد خاک ترکیه شوند که برگرداندە شدند، برخی افراد ما به ایران بازگشتند و برخی هم به سوریه رفتند و از آنجا به کشورهای اروپایی آمدند، البته با کمک حزب شیوعی. برخی از افراد که به داخل بازگشته بودند بعدها با امکانات خودشان به اروپا رسیدند.

 

١١ـ در مورد بخش غیر کرد این نیرو بگوئید. از تعدادشان، از میزان توانائی خود تطبیق دادنشان با شرایط جدید؟

 

- غالب این افراد کرد و از تشکیلاتهای کردستان و آذربایجان غربی بودند، برخی هم از تشکیلات کرماشان و چند نفری به دلیل آشنایی با کردها از شیراز و تبریز هم به ما پیوستند. این مهمانان غیر کرد محبوبیت خاصی بین ما داشتند و آنان هم خیلی سریع با وضع منطقه و زبان کردی ساختند، همه‌ی این افراد در طول ٣ سال اول به داخل بازگشتند.

 

 

١٢ـ در مصاحبە با سایت مهر از بلاهای عظیمی می گوئی کە بر سر مهاجران آمد، از جملە گرفتارشدن در جنگ ایران و عراق. می شود در این مورد بیشتر توضیح بدهید؟

 

- غیر از دوستانی که در اینمدت دچار بیماری شده یا از کمبود مواد غذایی بیمار شدند، دوستی با سقوط از صخرە فلج شد که هنوز هم روی صندلی چرخدار نشسته است. در بمبارانهای بادینان دو تن از بهترین رفقایمان جان باختند. در بمباران شیمیایی صدام حسین با گاز خردل، ابتدا همه‌ی بچه‌های موجود در مقر دچار کوری شدند، بعد از یکماە بتدریج دیدشان برگشت ولی خانمی بنام گلاله دچار نارحتی شدید تنفسی شد. بعدها در آلمان بارها مورد عمل جراحی قرار گرفت که بی فایدە بود و سرانجام بعد از جنگی طولانی با مرگ، وفات یافته و دو کودک خردسالش را بی مادر گذاشت. جوانی شیرازی به نام آرمان دچار افسردگی شد، روزی گم شد و هر گز پیدایش نکردیم و از سرنوشتش هم اطلاعی در دست نیست.

 

١٣ـ ریزش این نیرو مشخصا بعد از چە مدتی شروع شد؟ آیا می توان گفت کە بخش بیشتر این نیرو بە ایران برگشتند؟

 

- این نیرو در واقع دچار ریزش نشد، در تمام طول این سالها، کسانی داوطلبانه و به درخواست خود که می توانستند امکانات زندگی مخفی در داخل برای خود فراهم کنند، بر می گشتند. بسیاری از این افراد بعدها یا به خارج مهاجرت کردند یا هنوز هم در داخل زندگی می کنند. برخی هم بلافاصله خود را به سپاە پاسداران معرفی و برخی هم دیرتر معرفی کردند که تعدادشان زیاد نبود. از هم پاشیدگی اصلی بعد از ادامه‌ی جنگ ایران و عراق و تشدید آن در غرب ایران شروع شد، چنانکه ذکر شد، رفقا باید منطقه را ترک می کردند، یا بازگشت به ایران و خروج از طریق ایران یا خروج از طریق سوریه، و این جمع را از هم پاشاند.

 

١٤ـ بە نظر شما مهاجرت و ماندگاری چندین سالە در کوە از لحاظ فکری و سیاسی چە تاثیر مشخصی بر این نیرو داشت؟ می گویند در مبارزە در نهایت خود فرد مبارز پشت و پناە نهائی خودش است و در حقیقت بەگاە تشدید برخوردها و تصادمات پناهی دیگر یافت نمی شود، آیا این مهاجرت مصداق چنین گفتەای نیست؟

 

- تغییرات فکری و روحی در چنین شرایطی فکر می کنم نه تنها محتمل بلکه الزامی است. ما به امید آزادی، برابری و تغییر جهان به این احزاب وارد شدە بودیم. ما حزب را بهترین سنگر و آگاهترین تیم می پنداشتیم. بعد از یورش، سر در گم و گیج بودیم، تفکرات و تصورات سابق ما در مورد حاکمیت در ایران، حزب و ایدولوژی دگرگون شدە بود. کوە به ما زمان و فرصتی برای تفکر، بازبینی گذشته و تجدید نظر در نظریاتمان داد، محیطی آزاد و در عین حال پر هیبت و قدرتمند که از مرحمتش به گذشته‌ی خود و آن سکویی که امروز بر آن ایستادەایم، بیندیشیم.

هر حزبی، عینکی به اعضایش می دهد که جهان را بهمان رنگ که او مایل است، ببیند، کوە این عینک را از چشمانمان برداشت و جهان را آنگونه که بود دیدیم، با تمام رنگهایش. کوە در اکثریت ما شک و گمان کاشت، شکی که برای من، پس از رفتن به باکو به یقین مبدل گشت.

در کوە در شرایطی قرار داشتیم که پشتیبانی حس نمی کردیم، مشاور و در عین حال آمری هم نبود، هر کدام از ما خود مجبور بود در مورد آیندەاش تصمیم بگیرد. این تصمیم می توانست بهترین تصمیم باشد. حداقل در شرایط ما، اینکه هر کس پشت و پناە خویش است، به وضوح مصداق دارد.

به ما گفته بودند که هر کس یا جریانی با امپریالیسم مخالف باشد، مترقی است. از قانون اساسی جمهوری اسلامی و اقدامات خمینی و پشتیبانیش از دانشجویان خط امام دفاع کردیم. عیدی امین، حافظ اسد، قذافی و حتی صدام حسین را دمکرات انقلابی می شناختیم که راە رشد غیر سرمایه‌داری را می پیمایند. خمینی، گنبد صحرا را به خون کشید، کردستان را مورد تاخت و تاز چنگیزی و قتل و عام قرار داد، ما هنوز به ضد امپریالیست بودنش چشم امید دوخته بودیم، تا نوبت به خودمان رسید. همه‌ی این امیدها در گرماگرم اعترافات تلویزیونی، دستگیریها، شکنجه و اعدامها، ذوب شدند، ما ماندیم و دنیایی از تناقضات فکری و روحی!

حداقل این فرصت برای من پیش آمد که بفهمم: نباید تنها از روی احساسات و تبلیغات فریبندە، خط فکری و راهی را برگزینم، نباید با چشمان و گوشهایی بسته از کسی یا جریانی کورکورانه اطاعت کنم، یاد گرفتم که هر حقیقتی را باید با شک و تردید و با دیدی انتقادی بنگرم، یاد گرفتم که قبل از اینکه "در فکر تغییر جهان" باشم، ابتدا باید "خود را تغییر" دهم. ما با عشق به آزادی و عدالت اجتماعی به حزب تودەی ایران پیوسته بودیم، البته در کنار این مبارزە، مسئله‌ی ملی کرد را هم مهم و ضروری می پنداشتیم. بعدها به این واقعیت رسیدیم که حزب ما هم چون برخی از کمونیستها به مسئله‌ی ملی بها و اهمیتی نمی دهد و حتی طرح مسئڵه را به انحاء مختلف نادیدە گرفته و پشت گوش می اندازد. در مصاحبه با سایت ١٠ مهر، گفتم که "امیدوارم" بی توجهی حزب، بدلیل مشکلات حزبی و انباشت مسائل بودە باشد نه چیز دیگر. این تردیدم در باکو به یقین تبدیل شد و فهمیدم که حزب با هر حرکت اگر هم بسیار ضروری و مثبت باشد، اگر از کردستان شروع شود، مخالف است و بی توجهی عمدی بودە. کاش خودمان تصمیم می گرفتیم و متکی به خود و با استفادە از اندک امکانات حزب شیوعی، کاری میکردیم.

فکر میکنم این سرنوشت میتواند درسی برای نسلهای آیندە باشد: به کورە راە نزنند، خود را فدای توهمات و القائات نادرست و غیر منطقی ننمایند، بیندیشند، با شک و گمان به حقایق به اصطلاح موجود و پذیرفته شدە بنگرند. این درسهایی بودند که حداقل من آموختم، حاصل این درسها در باکو به یاریمان آمد که از حزبمان فاصله گرفته و اعلامیه‌ای دال بر "گسست" منتشر کنیم. اکثریت مطلق دوستان آنرا امضا کردند، چند نفر انگشت شمار که امضا نکردە بودند و بعدها هم از حزب فاصله گرفتند هر گز مطیع و بله قربان گوی حزب و رهبری نبودە و نشدند.

 

لینک مصاحبە دکتر آزاد با سایت مهر:
file:///C:/Users/siama/Downloads/wtuwej.htm