در بخشی از داستان بلند «نماز میت» نوشته رضا دانشور می‌خوانیم: «بادِ سرد را بر شقیقه‌های عرق‌کرده‌ام حس می‌کردم، و آن‌چنان از درون می‌لرزیدم که گویی ویران می‌شدم. خیابان شب پاکیزه بود. خلق‌وخوی خیابانی، نامردانه، رجعتی را شروع کرده بود، امّا بیگانه، در شرفِ اتمام و همراه با غبن. خودم را «او» حس می‌کرد، و با او نزدیک بودم: نزدیک‌تر از مرگ.

 

رضا دانشور، نویسنده ایرانی ساکن پاریس درگذشت

در ۶۸ سالگی در بیمارستانی در حومه پاریس درگذشت. رضا دانشور از نویسندگان مطرح ایرانی است که با آثاری چون «نماز میت» در دهه ۱۳۵۰ درخشید.

رضا دانشور متولد ۱۳۲۶ در مشهد بود و پس از وقوع انقلاب سال پنجاه و هفت، مجبور به ترک ایران و مهاجرت به فرانسه شد

این نویسنده طی حیات ادبی خود، مجموعه داستان کوتاه، نمایشنامه، پژوهش و رمان منتشر کرد.

رمان «خسرو خوبان» نوشته دانشور، از جمله آثار شاخص ادبیات مهاجرت فارسی است. همچنین «مسافرهیچ کجا» یکی از کتاب‌های رضا دانشور است که از سوی انتشارات خاوران در پاریس منتشر شده است.

در بخشی از داستان بلند «نماز میت» نوشته رضا دانشور می‌خوانیم: «بادِ سرد را بر شقیقه‌های عرق‌کرده‌ام حس می‌کردم، و آن‌چنان از درون می‌لرزیدم که گویی ویران می‌شدم. خیابان شب پاکیزه بود. خلق‌وخوی خیابانی، نامردانه، رجعتی را شروع کرده بود، امّا بیگانه، در شرفِ اتمام و همراه با غبن. خودم را «او» حس می‌کرد، و با او نزدیک بودم: نزدیک‌تر از مرگ. تیره‌ی پشتم یخ کرده بود، و یاد جای خودش را به ترس می‌سپرد. کابوسِ جماعت، مثلِ کابوسی از سرِ جماعت گذشته بود و من هیچ به حساب نمی‌آمدم. به‌دَرَک؛ امّا خودم اشتباهن طوری ترتیب داده بودم که خودم را سخت دشنام بدهم ـ که به‌حساب آمده بودم. و آیا این‌قدر صداقت داشتم که اعتراف کنم ایمان نداشته‌ام؟ ـ نه، داشته‌ام، امّا غیر از چیزِ غریبی از آن نمانده است: غیر از شرمساری. روی ناخنم هنوز امّا زخم نشسته بود. شایسته‌ی ترحّم بودم، امّا زخم هنوز نشسته بود. چگونه، چه‌کسی را پیدا می‌کردم که به من اطمینان می‌داد بی‌ایمان بوده‌ام و یا آن‌را از دست داده‌ام؟"

 

منبع: رادیو فرانسە

دسته: هەواڵی هونەری
بازدید: 1273