قادرنیکپور

بنابر این، اخلاق مبتنی بر دین نیست بلکە این دین است کە مبتنی بر اخلاق است. اخلاق از این نظر بر مفهوم انسان کە خود مختار است بە واسطە عقل خود را بە قوانین مطلق تطبیق دهد، نیازمند موجود دیگری نیست کە بالای سر آن باشد و برایش تعین تکلیف کند، یا تکالیف خود را بە واسطە یکی دیگر بشناسد. 

 

 

رابطە اخلاق و دین- بخش پایانی

قادرنیکپور

در این قسمت بە بررسی رابطە دین و اخلاق خواهیم پرداخت، همچنین این سئوال مطرح میشود کە آیا دین از اخلاق یا اخلاق از دین مستقل و مجزا است؟ یا اینکە اخلاق میتواند با قطع نظر از دین در میان جوامع پایدار و ماندگار بماند و بە رشد و تکامل برسد، و همچنین موجب سعادت و خوشبختی انسانها شود؟ بین اخلاق و دین رابطەای وجود دارد، بە این معنا کە هیچ دینی نمیتواند بدون اخلاق استوار و محکم بماند. بنابراین یک دین اخلاقی میتواند بهترین نمونە و پشتوانە برای اخلاق باشد، چرا کە وجود اخلاق و نیاز بشر بە اخلاق یکی از ضرورتهای زندگی است و جامعە بشری کاملا نیازمند اخلاق است.

با توجە بە وسوسەها و نوسانات فکری مخصوصا در جامعە ما، بحثهای دینی کمتر مطرح شدە است؛ ولی در غرب این بحثها بیشتر انجام گرفتە است. نقطە مهم در تاریخ غرب شروع رنسانس میباشد، چرا کە تا قبل از رنسانس دین بر همە شئون زندگی مردم از جملە فرهنگ، سیاست، هنر و سایر مسائل حاکمیت داشت، اما خوشبختانە با شکست کلیسا دین از صحنە قدرت خارج شد و مردم کماکان از دین و گرایشهای دینی بیزار شدند و انسان پرستی و انسانمداری را جایگزین دین کردند."آگوست کنت" در دوران خود حضور دین را سپری شدە اعلام کرد و انسانپرستی را اعلام کرد، و این ایدە تحولات فکری عظیمی در غرب پدید آورد کە در این مورد بحثهای زیادی در زمینە رابطە و نسبت اخلاق ودین مطرح شدە است.

قبل از بررسی رابطە اخلاق و دین، بە تعریف اخلاق میپردازیم کە استدلال بهتری برای این بحث باشد، چرا کە در قسمت دوم دین را از دیدگاههای مختلف تعریف کردیم. اخلاق در زندگی انسان از اهمیت خاصی برخوردار است، چرا کە ارزشهای انسانی وقتی شکل می گیرند کە ارزشهای اخلاقی در وجود او متبلور شوند. هر انسانی را بر اساس افکار و گفتار و رفتار وی میتوان ارزیابی کرد و ارزشهای اخلاقی وی را سنجید. نمودی کە از یک شخص ظاهر میشود، میتواند بیانگر اخلاق وی باشد. "اخلاق یکی از مهمترین شاخەهای فلسفە را تشکیل میدهد و پرسشها و استدلالهای فراوانی در این زمینە بە عمل آمدە است، چرا کە درستی و نادرسی، شناخت خیر و شر و فضایل مسائل بنیادی اخلاق میباشند".

انسانها در همان مراحل ابتدایی زندگی برخی چیزها را ارزشمند تصور کردەاند، و افکار انسان بە این صورت بە مرحلە مفهوم رسید و مسبب پیدایش خوب و بد در ذهن انسان گردید و این شروع با عث تفکر اخلاقی انسان گردید. وقتی کومونهای اولی تشکیل شدند دو مفهوم در ساختار اجتماعی شان مشهود بود، یکی مفهوم عرف بود و دیگری مفهوم تابو. عرف مجموعە قواعدی است کە جامعە بە صورت سنتی آنرا میپذیرد و موجبات انتظام اجتماعی را فراهم می آورد و زمانیکە جوامع بە سوی تمدن گام بر میدارند از حالت کومون خارج میشوند، و بە این روال مفهوم عرف بە مفهوم قانون تبدیل می شود.

تابو مجموعەای از رفتار و گفتارهای ناهنجار اجتماعی میباشد کە از سوی دین و مذهب ممنوع و سرکوب میشود، تا اینکە بە مرور زمان تغییر میابد و بە مفهوم اخلاق بدل میشود. با سپری شدن دوران کومونهای اولیە و شکل گیری نخستین جوامع مدنی و تقسیم کار، بر آوردن نیازها را آسان کرد و این جریان سبب شد کە خواستەها از نیازها فراتر روند.

اخلاق

"ویژیگی ها و خصوصیات درونی یک شخص میتواند تعریفی جزئی از اخلاق آن شخص باشد، و این اصطلاع در زمان عامیانە کاربرد زیادی دارد کە فلان شخص اینجوری است و دیگری آنجوری. یعنی فلانی مهربان و بخشندە است، ولی دیگری بخیل و حسود، کە این دو نمونە را میتوان ویژیگیهای درونی دو شخص متفاوت نام برد کە هر یک دیدگاە متفاوتی بە ما میدهد، یا اینکە صفات خوب و بد میتواند بیانگر اخلاق یک شخص باشند. بنابر این تعریف، اخلاق رفتار و کردار انسانها را نشان میدهد کە میتواند خوب یا بد باشد، و اخلاق خوب و بد میتواند دو شخص را زهم متمایز کند. رفتارهای درونی شخص میتواند نتیجە عوامل ریشەداری باشند کە بە طور ناگهانی از شخص سر میزنند بدون اینکە شخص آنهارا کنترل کند. پس رفتاری کە شخص زخود نشان میدهد، میتواند بیانگر اخلاق وی باشد. بە قول سعدی شیرازی، "تا مرد سخن نگفتە است هنر در وی نهفتە است".

افلاطون اخلاق را مساوی با عدالت میداند و عدالت را مساوی با زیبایی، چرا کە پایە اخلاق را بر عدالت قرار میدهد. با اینکە بشر عدالت و زیبایی را میشناسد ولی هیچ کدام نمیتوانند تعریف کلی از اخلاق باشند. از دیدگاە افلاطون عدالت یعنی هماهنگی و برابری اجزاء باکل، عدالت اجتماعی یعنی اینکە هر فردی بە استعداد و توانایی خودش کار کند، و بە اندازە زحمات خود پاداش بگیرد. اگر جامعە از چنین افرادی تشکیل شد، آنوقت افراد آن جامعە با هم هماهنگ هستند. نە اینکە یکی زیاد کار کند و دیگری کم، ولی هردو بە اندازە هم حقوق بگیرند، یا محصول کار اولی را بە دومی بدهند.

 اگر جامعه از چنین افرادی تشکیل شد، آنوقت اجزاء این جامعه همههماهنگ هستند. نه اینکه یکی زیاد کار بکند و دیگری کم کار بکند و محصول کار اولی رابه دومی بدهند، یا یکی اساسا کار نکند و بعد محصول کار دیگران را به خودش اختصاصبدهد. در این صورت، علاوه بر اینکه افراد عادل نیستند، جامعه هم عادل نیست. جامعه ایکه عادل نباشد، زیبا نیست و جامعه ای که عادل و زیبا نباشد، قابل بقا و اعتماد هم نیست.

"ارسطو عقیدە دارد همە کارهایی کە انسان انجام میدهد، برای سود و خیری است کە خود آنرا مطلوب میشمارد".

موضوع دین و اخلاق

موضوع بحث را ز دیدگاە کانت در باب موضوع دین و اخلاق، نسبت میان دین و اخلاق، یعنی دین در حدود عقل بررسی میکنیم؛ چرا کە یکی از مهمیترین آثار وی در رابطە با دین و اخلاق میباشد. "کانت معتقد است اخلاق از نظر عینی و ذهنی نیازی بە دین ندارد و کاملا خود کفا میباشد، ولی دین نمیتواند بی نیاز از اخلاق باشد". ایشان میان اخلاق و دین سازگاری، اتحاد و همبستگی میبینند چرا کە اخلاق ملزومە دین است و یک انسان متدین یا رهبر دینی باید از اخلاق کامل برخوردار باشد، همچنین انسان دینی برای بیشتر بە اثپات رساندن دینش باید بە اخلاق پایبند باشد. هر انسانی میتواند پایبند اخلاق باشد بدون هیچ وابستگی دینی، کە چنین شخصی را انسان اخلاقی مینامند، اما یک شخص دیندار نمیتواند از اخلاق مجزا باشد، چرا کە دین بە اخلاق وابستە است. "اگر دین وابستە بە اخلاق نبود، می بایستی هر فردی دارای دو دین باشد، یک دین وابستە بە اخلاق و یک دین مجزا ز اخلاق، کە این ادعا کاملا بی معناست". پس نتیجە این خواهد شد کە انسان قبل از دیندار شدن میتواند از اخلاق و کمالات برخوردار باشد، بدون اینکە نیازی بە دین داشتە باشد، در صورتیکە یک شخص دیندار باید از اخلاق و کملات برخوردار باشد، چرا کە اخلاق لازمە دین است. "برای تشخیص بیان قاطی کردن روغن و آب میتواند نمونە بارزی باشد کە روغن (دین اخلاقی) روی آب (اخلاق) شناور خواهد شد، و این آب (اخلاق) است کە مسیر روغن (دین) را روشن میکند".

بنابر این، اخلاق مبتنی بر دین نیست بلکە این دین است کە مبتنی بر اخلاق است. اخلاق از این نظر بر مفهوم انسان کە خود مختار است بە واسطە عقل خود را بە قوانین مطلق تطبیق دهد، نیازمند موجود دیگری نیست کە بالای سر آن باشد و برایش تعین تکلیف کند، یا تکالیف خود را بە واسطە یکی دیگر بشناسد. بنابر این اخلاق برای اثپات خودش بە دین نیاز ندارد و کاملا خودکفا و مستقل است. اخلاقی کە بر اصل استقلال استوار است، بی گمان هر سلطەای غیر از خود ارادە، یعنی عاطفە، ترس، امید، قدرت امور طبیعی و ماورای طبیعی را برای ارادە نفی میکند و این دلیل اساسی برای اخلاق است کە مبتنی بر دین نیست.  

در نتیجە، می آموزیم کە اخلاق مقدم بر دین است و دین بدون اخلاق ظاهری و بیرونی است، اما دین اخلاقدار باطنی و درونی است. یک دین باطنی و درونی تنها در چهار چوب آداب و رسوم ظاهر و خلاصە نمی شود، بلکە پیوندی میان انسانها و خدا بوجود می آورد. پس دین ظاهری و بیرونی بی معنا و بی ثبات است، اما دین باطنی و درونی بر خصلت درونی انسان متکی است و بر پایە اخلاق می اندیشد. با توجە بە این، اخلاق مستلزم دین نیست، یعنی انسان برای شناختن وظیفە اخلاقی خود نیازی بە مفهوم دین ندارد.

از دیدگاە کانت، مفهوم اردە الهی تنها بر پایە قانون اخلاقی ناب استوار است و بە ما اجازە میدهد کە تنها بە یک دین اخلاقی بیندیشیم. کانت تنها وجود یک دین حقیقی را می پذیرد کە همان دین باطنی و اخلاقی است، نهاد دین برابر با خود دین نمیباشد و بە هیچ وجە نباید این دو نهاد را یکسان دانست. نهاد دین را دینداران پدید می آورند تا از رهگذر آن بە دین و آداب دینی آشنا شوند. بنا بر این کانت معتقد است کە اخلاق استقلال ذاتی دارد و میتوان آنرا از دین مستقل کرد، یعنی میتوانیم از راە عقل نشان دهیم کە چە کاری خوب و بد، اخلاقی و غیر اخلاقی است و برای تشخیص چنین چیزی نیازی بە دین نیست، چرا کە دادوری ما بر پایە عقل استوار است. محال است در جهان و خارخ از آن چیزی را تصور کرد کە بدون قید و شرط خیر باشد مگر ارادە نیک. هوش و ذکاوت، شجاعت و مردانگی، قدرت و ثروت را میتوان در جهت غرایض خوب و بد بە کار گرفت.

نتیجە

 

دين شامل دو قسمت می باشد، ظاهرى و باطنى و دين باطنی همان دین حقیقی است. دين عقلانى و سياست به گونه‏اى به هم وابستەاند كه جداسازى آنها مستلزم دیدگاە فلسفى است؛ چرا كه چنين دينى محصول عقل بشر است، نه وحى الهى. همچنین، نهاد دين و سياست مستقل از هم هستند؛ زيرا نهاد دين سخنگوى دين تاريخى است كه بى‏نصيب از حقيقت مىی باشد.

دین و سیاست هر یک در حوزە خود حق اظهار نظر و تصمیم گیری دارند، بە گونەای کە در حوزە همدیگر دخالت نداشتە باشند. هدف توصيف و تحليل رابطه بين دين و سياست در انديشه مدرن است.

اخلاق از نظر عینی و ذهنی نیازی بە دین ندارد و کاملا خود کفا میباشد، ولی دین نمیتواند بی نیاز از اخلاق باشد. انسان قبل از دیندار شدن میتواند از اخلاق و کمالات برخوردار باشد، بدون اینکە نیازی بە دین داشتە باشد، در صورتیکە یک شخص دیندار باید از اخلاق و کملات برخوردار باشد، چرا کە اخلاق لازمە دین است.

منابع:

تاریخ فلسفە، ویل دورانت، ترجمە عباس زریاب

اخلاق در فلسفە کانت، راجر سالیوان، ترجمە عزت اللە فولادوند

کانت، دین در محدودە عقل تنها، ترجمە منوچهر صانعی دربیدی

کانت، درسهای فلسفە اخلاق، ترجمە، منوچهر صانعی دربیدی

فلسفە کانت، بیداری از خواب دگماتیسم، ترجمە، دکتر میرعبدالحسین نقیب زادە

جمهور افلاتون، ترجمە، فواد روحانی

خداوندان اندیشە سیاسی، ترجمە علی رامین

wikipedia.org/wiki/Religion

 Bilderesultat for religion og kant kunst

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 
 
 
 

 

بازدید: 1013