داستان کوتاه ها جلوهای از طبیعت انسانی هستند. معمولاً شخصیتها با تجربیاتی مواجه میشوند که در انتهای داستان اونها رو تغییر میده. به همین دلیل گفته میشه که داستان کوتاه همیشه حرفی برای گفتن یا پیامی برای انتقال داره؛ این پیام گاهی با چنان ظرافتی بیان میشه که قادر هست تاثیری فراموش نشدنی روی مخاطب داشته باشه.
تعریف داستان کوتاه و معرفی انواع داستان های کوتاه
اولین قدم در سری مقالههای داستان کوتاه و یادگیری زبان انگلیسی، آشنایی با تعریف داستان کوتاه و انواع داستان کوتاه است.
تعریف متداول داستان کوتاه بین مردم چیست؟ شما به عنوان مخاطب چه انتظاری از داستان کوتاه دارید؟ وقتی کلمه داستان کوتاه رو میشنوید، چی به ذهنتون میاد؟
اولین جوابی که ممکنه به ذهنتون برسه، این هست که داستان کوتاه به اثری گفته میشه که بشه در کمتر از 10دقیقه اون رو خوند، یا اینکه داستان کوتاه نباید پیچیدگی زیادی داشته باشه و هر حرف یا پیامی که داره رو خیلی ساده بیان کنه. سوال اینجاست که یک داستان کوتاه تا چه اندازهای میتونه بلند باشه و آيا حد مشخصی برای تبديل يک داستان كوتاه به رمان كوتاه، و يک رمان كوتاه به يك رمان وجود داره؟ آیا پیرمرد و دریا رمان ارنست همینگوی واقعاً یک رمان محسوب میشه؟
تعاريف زيادی از داستان كوتاه وجود داره، كه من اين يكی رو به بقيه ترجيح ميدم: داستان کوتاه، داستانی هست که بشه اون رو در یک ساعت خوند ولی یک عمر به یاد آورد. "عربی" جیمز جویس برای من یک داستان کوتاه برای تمام عمر محسوب میشه، داستانی که همیشه با من خواهد بود و اولین پیشنهاد من برای کسانی هست که به داستان های کوتاه انگلیسی علاقه دارند. (میتونید این داستان کوتاه رو از سایت ما بخونید.) تعاریف دیگه: "زیر 5000 کلمه رمان محسوب نمیشه!" یک نویسنده دیگه اعتقاد داره که " تم ( درون مایه) رمان، در داستان کوتاه نمیگنجه و مثل این هست که بخواهیم یک نقاشی دیواری رو در قالب نقاشی مینیاتوری جا بدیم. مثل آثار مینیاتوری یک داستان کوتاه باید تیز و برنده باشه."
داستان کوتاه ها جلوهای از طبیعت انسانی هستند. معمولاً شخصیتها با تجربیاتی مواجه میشوند که در انتهای داستان اونها رو تغییر میده. به همین دلیل گفته میشه که داستان کوتاه همیشه حرفی برای گفتن یا پیامی برای انتقال داره؛ این پیام گاهی با چنان ظرافتی بیان میشه که قادر هست تاثیری فراموش نشدنی روی مخاطب داشته باشه. یک داستان کوتاه تمام و کمال، با نگاهی که یک شاعر به زبان داره، نوشته شده. دربارهی تک تک کلمات به کار رفته در یک شعر میشه حرف زد، جای هر کلمه روی کاغذ اهمیت خودش رو داره و پشت انتخاب هر کلمه، دلیلی وجود داره. در داستان کوتاه، برخلاف رمان که دست نویسنده بازتر هست، اهمیت کلمات خیلی بیشتر میشه و ظرافت کار بالاتر میره. داستان کوتاه های ادگار الن پو مثال خیلی خوبی برای نشون دادن اهمیت این مسئله هستند؛ باید رو تک تک کلمات تمرکز کرد، در غیر این صورت کار "پو" ناقص میمونه. خود ادگار الن پو اعتقاد داره که داستان کوتاه باید تاثیری منحصر به فرد داشته باشد، هرکلمه و هر جمله اهمیت بالایی دارد. " اگر جمله اول این تاثیر را نداشته باشد، نویسنده در همان قدم اول شکست خورده است. در تمام نوشته نباید کلمهای خارج از طرح از قبل آماده شده نوشته شود." (میتونید از اینجا به داستان کوتاه های ادگار الن پو دسترسی پیدا کنید.)
خب حالا ببینیم که یه داستان کوتاه باید تا چه اندازه کوتاه باشه و چه زمانی داستان ما تبدیل به یک رمان یا رمان کوتاه میشه!
نویسندگان و منتقدان بعد از بحثهای طولانی در طی تاریخ ادبی، در نهایت بر سر 500-20000 کلمه به تفاهم رسیدند. ادگار الن پو اعتقاد داره که خواندن یک داستان کوتاه باید بین 30 دقیقه تا 2 ساعت طول بکشه. رمان کوتاه به داستانی گفته میشه که معمولاً کوتاهتر از رمان و بلندتر از داستان کوتاه باشه.یک رمان کوتاه معمولاً کشمکشهای کمتری نسبت به رمان داره، اما از یک داستان کوتاه پیچیدهتر هست. تعداد کلمات رمان کوتاه را بین 20000 تا 70000 کلمه تعریف کردند؛ مثلاً مزرعه حیوانات نوشته جورج اورول یا دکتر جکیل و آقای هاید اثر رابرت لوییس استیونسون در دسته بندی رمانهای کوتاه قرار میگیرند. در رمان، نویسنده به جنبههای مختلف زندگی یک یا چند شخصیت میپردازه و همچنین دستش برای استفاده از کلمات باز هست و سقفی برای تعداد كلمات استفاده شده در یک رمان وجود نداره. "ایزابل آلنده" نوشته: "رمان ها برای من اضافه کردن جزئیاتاند، فقط کار، کار، کار و تمام! ولی داستان کوتاه ها بسیار دشوارند، باید تمام عیار بوده و به خودیِ خود کامل باشند."
داستان کوتاه انواع گوناگونی دارد، ولی میشه اونها رو به 3 دسته کلی تقسیم کرد :
- The epical story
- The lyrical story
- The artifice story
- داستان کوتاه های اپیکال(Epical) که اکثر داستان کوتاه ها رو شامل میشوند، معمولاً با یک اتفاق غیرمنتظره همراهاند. در طی داستان، حس تعلیق وجود داره و در یک لحظه، ناگهان پردهها كنار میروند و همه چيز برای خواننده آشكار ميشه. بهترین داستان کوتاه های این سبک داستانهایی هستند که حدس زدن قطعهی گم شدهی پازل، برای مخاطب سختتر باشه. در داستان های دنیای کلاسیک، این لحظهی آشکار شدن رازها، مربوط به کشمکشهای بیرونی، اکتشافات و رازهای دنیای بیرون بود، اما در داستان های مدرنیسم، این کشمکش کاملاً به درون شخصیتها برمیگرده؛ لحظهای که درون شخصیت رو تغییر میده و دیدش رو به دنیا عوض میکنه. داستان کوتاه عربی جیمز جویس بهترین نمونه برای درک داستان کوتاه های اپیکال محسوب میشه. لحظهای که دنیای شخصیت اصلی داستان برای همیشه تغییر میکنه، لحظهای که چیزی در درونش میشکنه و از دریچهای جدید، به حقیقت نگاه میکنه. چه در داستان کوتاه های مدرن چه کلاسیک، آشکار شدن حقیقت در انتهای داستان رخ میده و در مواردی حتی پس از پایان داستان، که به درک شخصی مخاطب سپرده میشه. داستان کلیسای جامع ریموند کارور(دسترسی به داستان) و یا حتی داستان های شرلوک هولمز رو هم میشه به راحتی در این دسته گنجوند.
- داستان کوتاه های لیریکال (Lyrical) برخلاف داستان های اپیکال که پایانی تاثیرگذار و باز دارند، مخاطب را به فکر فرو میبرند. به جای تمرکز بر طرح و پلات، داستان حول محور یک سمبل یا تصویر شکل میگیره و بر همین مبنا، نیازمند یک پایان باز و انعطاف پذیر هست. نمونه بارز این پایان باز رو میشه در شاهکار کوتاه کاترین منسفیلد، مگس دید. از تصویر مگسی که توسط رئیس پیر شکنجه میشه، میتونیم چندین برداشت مختلف داشته باشیم.(داستان رو اینجا بخونید) با یک پایان باز، سمبل یا تصویر، داستان اصرار بر یک خوانش یا معنی خاص نداره، بلکه فقط حل نشده و تفسیر نشده باقی میمونه. یک ویژگی خاص که تقریباً بین همه داستان کوتاه های لیریکال وجود داره این هست که معمولا شخصیتها، از اینکه قادر نیستند احساسات خودشون رو ابراز کنند، رنج میبرند. قهرمان داستان کوتاه مگس یک زمان مشخص برای گریه کردن و عزاداری برای پسر از دست رفتهاش تعیین کرده، ولی درست در همون لحظه متوجه میشه که قادر نیست گریه کنه و این خلاء رو با شکنجه مگس پر میکنه. داستان کوتاه چرا نمیرقصی از ریموند کارور هم یکی از نمونههای خیلی خوب از داستان کوتاه های لیریکال محسوب میشه. وقتی این داستان رو میخونید، به چیدمان وسایل خونه دقت کنید.(دسترسی به این داستان کوتاه) همهی اینها نشوندهندهی میل به گفتن چیزهایی هستند که قهرمان داستان نمیتونه بیان کنه؛ اشکی که نمیتونه جاری شه یا شادیای که در سینه حبس میشه.
- داستان های آرتفیس(Artifice) اِلمان سوپرایز رو نه از لحظهی آشکار شدن حقیقت میگیرند، نه از مرکزیت قرار دادن یک تصویر یا سمبل. مسخ کافکا رو به یاد بیارید. عجیبتر از تبدیل شدن "گرگور" به یک موجود عجیب و غریب، واکنش اعضای خانواده به این مسئلهست. همهی نگرانی خانواده یا حتی خود گرگور دیر رسیدن به محل کار هست. نه سوالی و نه تعجبی! راز این دسته از داستان کوتاه ها تزریق المان سوپرایز به داستان به گونهایست که انگار هیچ اتفاق خاصی رخ نداده و داستان به طور مرسوم روایت شده.
حالا که با دنیای داستان کوتاه ها بیشتر آشنا شدید، مقاله بعدی با عنوان "چه داستان کوتاهی مناسب سطح شماست؟!" میتونه در انتخاب بهتر یک داستان کوتاه به شما کمک کنه. داستان های کوتاه انگلیسی، از جهت اینکه از طریق اونها هم به تقویت زبان انگلیسی مشغولید و هم از مطالعه بهترین داستان های کوتاه انگلیسی لذت میبرید، یکی از بهترین روش های یادگیری محسوب میشوند. کسانی که با دنیای ادبیات انگلیسی آشنایی دارند، خیلی خوب میدونند که مطالعه آثار انگلیسی به زبان اصلی، لطف دیگهای داره.
منبع: اهوراتیم