نویسنده: مسعود بیننده
امروزه ادبیات کردی به این حقیقت سرنوشت ساز تاریخی رسیده است که هرگونه تلاش برای کسب هویتی که از نظر جهانی به رسمیت شناخته شود متضمن قبول نوگرایی در همه ی ابعاد آن و تجربه ی مدرنیته بدون هیچ حد و مرزی میباشد.
جمهوری جهانی ادبیات
تاریخ پیدایش فضای ادبی جهانی را پاسکال کازانووا در کتاب جمهوری جهانی ادبیات (1392) در سه مرحله دوره ی شکل گیری، دوره ی گسترش و فرایند رقابت بینالمللی در نظر گرفته و هر دوره را با یک تحول اساسی در ظهور و گسترش زبانهای عامیانه اروپایی غیرلاتین تعریف نموده است. هژمونی زبان لاتینی در اروپا پس از سالها با”انقلاب زبان عامه”؛ به قول اندرسون، و همچنین انقلاب”ادبی- لغوی”(فیلولوژیک) به چالش کشیده شده و زبانهای عامیانه پس از روند استعمار زدایی به عنوان مبنای اصلی ادبیاتهای ملی، کارکرد ویژه ای یافته و در شکل گیری فضای رقابتی ادبی بینالمللی نقش مهمی ایفا مینمایند. زبان کردی نیز طی یک فرایند تاریخی و در نتیجه ی روند ادبی سازی از موقعیتی عامیانه و غیر کارکردی که تحت سلطه و حاکمیت زبانهای مسلط ترکی، عربی و فارسی ایجاد شده بود به سطح یک زبان ادبی که آثار مهم غنایی از قبیل «مم و زین» احمد خانی(1706-1650م) در آن آفریده شدند، ارتقا یافت. جایگاه احمد خانی در ادبیات کردی را میتوان همچون موقعیت چاوسر(1400-1343م) در زبان انگلیسی و دوبله در زبان فرانسوی در نظر گرفت. کسانی که ته مایههای زمان عامیانه و ادبیات شفاهی را در اشعار و آثار خود به کار گرفته و مبنایی برای شکل گیری یک زبان مستقل ادبی فراهم آوردند. «مم و زین» خانی در نیمه دوم قرن هفدهم میلادی نه تنها رخدادی انقلابی برای ادبیات تازه پا گرفته ی نوشتاری کردی به شمار میآمد در عین حال بنیانگذار جهان بینی نوینی نیز در عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه کردستان محسوب میگشت. «مم و زین» خانی بارقههای ظهور سوبژکتیویته ی جدیدی را بازنمایی میکرد که با تأسی از انقلابهای ادبی و فیلولوژیک اروپایی (بهطور غیرمستقیم)، خواهان به رسمیت شناخته شدن هویت و زبان جدیدی میشد که پیشتر در چارچوب هژمونی زبانهای مرتبط با دستگاه خلافت آن دوره هیچ گاه فرصت بروز و عرض اندام نیافته بود. اثر خانی بازتاب دوره ای بود که امیرنشینهای کردی در قالب امپراتوری عثمانی سربرآورده بودند و با وجود تداوم سلطه زبانهای دیگر در عرصه ی دیوانی و سیاسی این واحدهای سیاسی نیمه مستقل، جایی نیز برای ظهور ادبیات عامه و فرایند ادبی سازی آن فراهم آمده بود. خانی در اثر خود حدوث و تاریخی بودن قدرت و هیمنه ی زبانها را درک نموده و رابطه ی وثیق آنها را با سلطه ی سیاسی به خوبی به تصویر میکشد: اگر بودیم صاحب قدرت و سردار/بخشنده و دانا و توانا و هوشیار. به دل پذیرا میشد دانایی و هنر را/زنگار را میزدود از دل فقرا. کنون من در محفلادیبان /بیرقم افراشته بود اندر آسمان (خانی، دیوان”مم و زین”)
خانی نوعی جهان بینی عرفانی را با قدرت تخیل ادبی خود ترکیب نموده و به شکل ویژه ای به گنوستی سیزم این جهانی دست یافته بود، گنوستی سیزمی که از تنوع زیست-جهانهای ادبی سخن به میان میآورد و همواره در آرزوی تعمیم قدرت امیرنشینهای محلی کردی به سطح یک امپراتوری به سر میبرد، امپراتوری ای که به قول فومارولی (به نقل از کازانووا، ص64) حول یک «شاه-کلمه» شکل گرفته باشد. دو قرن بعد اگرچه رویای خانی در زمینه ی تأسیس حکومت پادشاهی کردی تحقق نیافته بود، اما زبان کردی مراحل مهمی را در فرایند ادبی سازی طی کرده بود. تقدیر تاریخی چنان بود که این فرایند بدون قدرت شاه و تنها با تکیه بر نیروی کلمه (شعر) به پیش برده شود، به طوری که در قرن نوزدهم «نالی»(1873-1797م)، شاعری از شهر سلیمانیه توانست بنیانگذار این پادشاهی مستقل ادبی باشد.
اگر”مم و زین” خانی خاستگاه گفتمان ادبی-سیاسی ای به شمار میرفت که همبسته با تکنولوژیهای قدرت امیرنشینهای محلی کردی ظهور یافته بود، انقلاب کپرنیکی نالی حول یک فقدان شکل گرفته بود:”فقدان امیرنشینهای کردی”. زندگی ادبی نالی در دوران گسستی تاریخی قرار گرفته بود که طی آن تمرکز قدرت امپراتوریهای عثمانی و قاجار طومار حیات آخرین امیرنشینهای نیمه مستقل کردی را در هم پیچید و ژئوکالچر مناطق مختلف کردستان را در قالب ژئوپولتیک جدید خاورمیانه در ابعاد جدید سیاسی و اجتماعی بازپیکربندی نمود. اهمیت نالی به عنوان چهره ی ادبی گسست، درک و دریافت این برهه ی تاریخی و تبدیل آن به فرم ادبی بود. نالی فرم پنج هجایی (پنج خشتی) را که خاستگاه آن مربوط به ادبیات شفاهی بوده و همچنین به عنوان معیار زبان ادبی شعری نیز مدتهای مدیدی تداوم یافته بود کنار گذاشته و فرم عروضی عربی را (که در ادبیات فارسی نیز حاکم شده بود) جایگزین نمود. نالی همچنین شعرسرایی با لهجههای مرسوم کردی یعنی کرمانجی بالا و گورانی را کنار گذاشته و لهجه ی عامیانه شهر سلیمانیه یعنی سورانی را به عنوان زبان معیار ادبی انتخاب نمود. پراکتیس گفتمانی نالی که در دوران افول حاکمیت امیرنشینهای کردی و صورت بندیهای فرهنگی و اجتماعی مرتبط با آنها تحقق یافته بود، هم بازتابی از نوستالژی این دوران به سرآمده و هم بیانگر ظهور دوران تازه ای در تاریخ ادبی و سیاسی کردستان به شمار میرفت. نالی در شعری بر فردی بودن تولید ادبی خود تأکید نموده است؛ شیوهی تولید نوینی که متضمن حرکت بنیانگذارنه ی او در مقابل تداوم فرم ادبی شفاهی در آثار ادبی گذشته که در واقع دارای خاستگاهی جمعی و غیر فردی بودند میباشد. « کس نگوید اشعارم صرفا کردی (عامیانه و شفاهی) است، بلکه ابداعی خودساخته(فردی) است/ آنکس که نادان نباشد خود جویا و پیگیر دلالت و معنی خواهد بود». (دیوان نالی،1387ش)»
نالی که بواسطه ی افول اقتدار امیرنشینهای کردی بخش آخر عمر خود را در غربت و در شهر استانبول به سر برد، بوطیقای شعر کلاسیک کردی را نه براساس فرمول «شاه-کلمه»ی خانی بلکه براساس فرمول نوآورانه ی خود یعنی کلمه-فقدان(فرم) بنیانگذاری نمود. در قرن بیستم و همگام با ورود جریان نوگرایی در شعر تورکی، فارسی و عربی، شعر کردی نیز با تلاش شاعرانی چون گوران(1904-1962م) و سواره ایلخانی زاده(1316-1354ش) مسیر نوگرایی را البته با تفاوتهایی زمانی و مکانی در بخشهای مختلف کردستان پیش گرفت و پروژه ی گسستی را که نالی آغازگر آن بود، در سطح زبان و فرم ادبی تعمیق بخشید. سواره ایلخانی زاده فعالیت نوگرایانه خود را در عرصه ی شعر کردی در فضای ادبی ایران که تجربه ی نوگرایی را از طریق شاعرانی چون نیما یوشیج و دیگران از سرگذرانده بود آغاز کرد. سواره نیز همچون نالی محصول دوران گسست بود، گسستی که با روند تمرکز گرایی رضاخانی در ایران شکل گرفته و باعث شده بود بخشی از آرزوهای شاعرانی چون سواره، یعنی شهری شدن جامعه ی کردستان در افول جمهوری مهاباد نقش برآب شود. سواره این واقعیت اساسی را درک نموده بود که هرگونه نوگرایی نیازمند تجربه ی مدرنیته و تعمیق روند شهرنشینی در کردستان است لذا در نتیجه ی شکست فرایند شهری شدن در چارچوب پروژه ی سیاسی اتونومی، تلاش نمود این فقدان مرتبط با عرصه ی جهان واقعی را در قالب پروژه ی نوگرایی ادبی و در عرصه ی زیست جهان متن جبران نماید. سواره با تجربه ی زندگی شهری در پایتخت ایران در دههی 40 و 50 شمسی، شعر «شار» را که بارزترین تجربه خود از نمادها و عناصر مدرنیته شهری است به شکل خارق العاده ای بازگو مینماید. تجربه مدرنیته سواره در قالب پراکتیس شعری «شار»، تجربه گسست و حرکت در مسیر خطوط مرزی است، چرا که از طرفی تناقضها و «آشوبهای متحرک» شهری را بازنمایی میکند و از طرف دیگر خسته و وامانده از این تناقض ها، به فانتزی پاستورال زندگی ایلیاتی و آرامش و سکون زیست جهانی ما قبل شهری پناه برده و تنشها و تروماهای «مدرنیسم توسعه نیافتگی» تهران را با برساختی سوسیالیستی از موطن خود و امیدی از فرط ناامیدی به «ایده ی انقلاب» برطرف مینماید. تجربه ی مدرنیته سواره بدون شک تجربه ای بودلری از نوع ویژه ی آن است. بودلر در پاریس قرن نوزدهم آرمانشهر خود را در آشوب متحرک خیابان و نظم تخریب گر سرمایه داری مییابد و لذا به یک دندی عصیانگر تبدیل میشود تا یک انقلابی ساختارشکن. بودلر گرداب زندگی شهری و عناصر فتیشیستی آن را بر سکون و ایستایی زندگی روستایی و عناصر طبیعی و زنده آن ترجیح میدهد و لذا بهشت مدنظر او بهشتی مصنوعی و آرمانشهر او هرجایی خارج از این جهان است (Anywhere out of the world).
اگر پاریس قرن نوزدهم برای بودلر و همه ی غریبگان دیگر چنین جذابیت ادغام کننده ای در برداشت که ملال و ناملایمتهای آن نیز لذت بخش و پذیرا بوده و دست مایه ی خلاقیت و ابداع هنری قرار میگرفت؛ همچنان که زیمل(نقل از هاروی،92، ص56) میگوید «از شما همیشه در پاریس استقبال میشود اما اگر هم آنجا نبودید کسی دلتنگتان نخواهد بود»، مدرنیسم توسعه نیافتگی تهران دههی 40 و 50 شمسی برای سواره که از فضایی نیمه شهری سربرآورده و با آرمانهای برابری خواهانه ی سیاسی به مصاف نیروهای بیگانه ساز سرمایه داری جهان سومی رفته بود نتیجه ای جز سرخوردگی ناشی از طردشدگی و در نهایت واکنشی نیمه پاستورال در برنداشت. البته سواره در برابر تجربه ی تناقضات شهری به گزینه ی زندگی سنتی روستا بازنگشت بلکه خاستگاههای روستایی خود را دست مایه ی نقدی سوسیالیستی(مائوئیستی) از صنعتی گرایی لجام گسیخته و از خودبیگانگی ناشی از آن قرار داده و در نهایت مفصل بندی ای گفتمانی از ناسیونالیسم رهایی بخش و سوسیالیسم دهقانی ارائه میدهد. اگر دندیسم بودلری کاراکتری فتیشیست، سرد مزاج و آنتی ناتورالیست به شمار میرفت و «درخشش قهرمانی او در تباهی» بود، کاراکتر برساخته ی سواره، انسان طراز نوین انقلابی ای است که همچنان به زیباییهای سرزنده ی طبیعت وفادار مانده و در عین حال خواهان یک تغییر اجتماعی بنیادین در این فضای سنتی میباشد:
ما نمایندگان نبرد مشرق زمین/ مشرق سرخ آتشین/ به شکست و افول خو نکرده ایم/ چشمان قهرمان کرد/ به اشک گریستن عادت نکرده است...( سواره، دیوان خه وه به ردینه)
سوژه ی دندی در اشعار نوگرای سواره، تجربه ی شهرگردی (ولگردی) خود را نه در فضای جدید بلوارها و پاساژها بلکه در دامن طبیعت و در آگاهی بخشی و همبستگی با دهقانان و زحمت کشانی محقق مینمود که به زعم او سازندگان جهان نو به شمار میآمدند. اگر بودلر میتواند"هاله ی زرین" شعر را در قالب هنجارشکنی ادبی و تجربه ی زیسته ی شهری تقدس زدایی نماید، سواره این"هاله ی زرین" را با خوانشی انقلابی تر، این جهانی و افسون زدایی مینماید. لذا فرمول سواره نه والایش «آشوب متحرک» مدرنیته شهری در هنر، بلکه نفی نفی صورتبندی مرکز-پیرامون مرتبط با مدرنیسم توسعه نیافتگی و ایجاد تداعیها و تکانههای آن در پراکتیس شعری است. سواره سردمدار جریان نوگرایی شعر کردی در کردستان ایران قبل از آنکه رستاخیز سیاسی و اجتماعی مدنظر خود را شاهد باشد چشم از جهان فروبست(1354ش)، اما بعد از رخداد انقلاب هنوز میتوان حضور شبح آوانگارد او را در تحولات نوگرایانه ی ادبیات کردی در ابعاد مختلف احساس نمود. آنچه اکنون بعد از سپری شدن قریب به دو دهه از برآمدن جریان موسوم به شعر متفاوت (جیاواز) در کردستان ایران همچنان مطرح میباشد پرسش پروبلماتیکی است که خانی، نالی و سواره هرکدام به گونه ای متفاوت آن را مطرح نموده اند:"جایگاه سوبژکتیویته در متن شعری". اگر خانی این سوبژکتیویته را به شیوه ایی ذات گرایانه حول «شاه- کلمه» برساخت نمود و نالی آن را بر اساس حکمت شعری (فرم) هویت میبخشید، سواره این سوبژکتیویته را حامل ایدههای روشنگری تلقی مینمود که به زعم او میتواند با ایجاد تغییرات بنیادین رابطه ی طبیعت و زندگی شهری را دگرگون نموده و سازگاری و تعادل از دست رفته ی آنها را بازیابد. شعر امروز کردی در کردستان ایران که از دل تجربههای ادبی مورد اشاره سربرآورده است گسستهای بنیادی تری را از سر میگذراند که از حضور ناخواسته ی دیگریها و زیست جهانهای ناپایدار و سیال حاصل آمده و هیچ راه گریزی برای پنهان شدن و یا انکار آنها از طریق تجربه ی عرفانی، انقلاب بنیادین، مکانیزمهای واپس روی و... وجود ندارد؛ لذا مواجهه با مدرنیته ی تشدیدیافته ای که همه ی آشوب متحرک قرن نوزدهمی را در قدرت انسان زدایی شده ی بزرگراه و فراگیری همه جایی شبکههای مجازی به بند کشیده و آن را به شکل ایدئولوژی ای استیضاح کننده و سیستم استعمارکننده ی زیست جهان در زندگی ما وارد کرده است اجتناب ناپذیر خواهد بود. سوژه ی شعر جیاواز کردی به تخریب خلاق گذشته روی آورده و تلاش میکند اتمسفر شهری را نه از طریق مواجهه ای حماسی و رازآمیز با تاریخ، بلکه از طریق غرق شدن در لحظه ی اکنون شهر و تن سپاری به"گرداب آمد و شد" آن در عرصه ی سیال پیاده رو و خیابان تجربه کند. «آنان که میخواهند خود را به این گرداب بیاندازند و هاله ی خود را از دست بدهند نوع جدیدی از قدرت و آزادی را به دست میآورند.همان،ص362
شاعران جیاواز، عقیم گشتن عناصر تمثیلی گذشته را به فراست دریافته و به اسطورههای زندگی مدرن که در قالب اشیاء دم دستی و ایماژهای مربوط به زندگی روزمره نمود مییابند روی میآورند. پراکتیس شعری جیاواز، پروژه ی گسست از هاله را در نفی وحدت ارگانیک متن و تاریخ از طریق تلفیق هنر و زندگی پیگیری میکند و لذا عدم تعین و احتمال را هم در محتوا و هم در صورت متن شعری وارد میکند. شعر جیاواز اروتیسم فرم را در مقابل زبان محافظه کارانه ی محتوا گرا؛ تجربه ی پلشتی و ابتذال زندگی روزمره را در مقابل تجربه ی امر والا و مینوی؛ زبان الکن، متناقض و پرخاشگرانه را در مقابل زبان فاخر و تک گویانه ی خطاب از بالا، به میدان میآورد و از طریق تأکید بر بی نظمی، حدوث و نگارههای مستهجن و بدنام؛ ذهن قشربندی شده و مودب انسان کامل نیمه فئودال-نیمه بورژوا را آشفته نموده و هویت اجتماعی و فرهنگی او را تضعیف مینماید.
امروزه ادبیات کردی در مواجهه با سلطه و هژمونی ادبیاتهای مسلط جهانی و منطقه ای به این حقیقت سرنوشت ساز تاریخی رسیده است که هرگونه تلاش برای کسب هویتی که از نظر جهانی به رسمیت شناخته شود متضمن قبول نوگرایی در همه ی ابعاد آن و تجربه ی مدرنیته بدون هیچ حد و مرزی میباشد. برهه ای که در آن زبان کردی از خواب خوش شکل ایستای زبان مادری بیدار شده و با قبول دیگری(ترجمه، تفاوت، تناقض، چندصدایی، دیالوگ) به میدان مبارزه ی هژمونیک در جمهوری جهانی ادبیات بپیوندد.