ما 2406 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

 

محمد علی دستمالی

 به سنگینی کاه / به گداختگی برفدانه / ای تنها / رها/  رها در یاد دستان تو

 

 

رخسار من نیست این سیمای سیاه وسپید بر لرزان رود
صدای من نیست این شکسته در بغض انزوا
من زنده از یاد رفته
تو مرده چراغ شبها

***

به سنگینی کاه
به گداختگی برفدانه
ای تنها
رها
رها در یاد دستان تو

***

 

ماهیان دیر پر زدند
پرنده ها به ژرفا فرو رفتند و هستی هزار گله اشک بود
در سپیده ی تنهایی
وشیشه مات بود و عابر ناشناس
و تمام روزها جمعه نام گرفت.

گەڕان بۆ بابەت