فرخ نعمت پور
پس نسل کنونی نسل آرزوهای کوچک است با اعمال کوچک، هر چند نمی توان از لحاظ ارزش گذاری گفت کە آرزوهای بزرگ و اعمال بزرگ از جایگاە والاتری نسبت بە آرزوهای کوچک و اعمال کوچک برخوردارند. تنها می توان گفت کە پارادایمها بویژە از لحاظ روانشناسی تغییر کردەاند.
آرمانگرائی و غیر آرمانگرائی
فرخ نعمت پور
خصیصە مهمی کە نسل کنونی را با نسل قبل از انقلاب از هم متمایز می کند، آرمانگرائیست. بهتر بگوئیم خصیصەای کە در ابعاد گستردەتر نسل کنونی بشر را با نسل قرن بیستم از هم جدا می کند همین خصلت است. نسلهای قبل می توانستند بە انتخاب ایدەهای بزرگ دست بزنند و در راە آن جانفشانی کنند، اما نسل کنونی نسلی عمدتا فارغ از چنین دغدەغەهائیست.
البتە این بە معنای رخت بر بستن آرزوها نیست. همە بنوعی خواهان زندگی بهتری اند، اما روشها کاملا متفاوت شدەاند. اگر نسل قبل در راە زندگی بهتر بە عمل بزرگ از طریق حمل آرزوی بزرگ دست می زد، نسل کنونی بە این عمل بزرگ دست نمی زند و همین باعث می شود کە بگوئیم دیگر آرزوهای بزرگ بە معنای قبل وجود ندارند. زیرا آرزوی بزرگ عمل بزرگ می طلبد، و آرزوی کوچک عمل کوچک.
پس نسل کنونی نسل آرزوهای کوچک است با اعمال کوچک، هر چند نمی توان از لحاظ ارزش گذاری گفت کە آرزوهای بزرگ و اعمال بزرگ از جایگاە والاتری نسبت بە آرزوهای کوچک و اعمال کوچک برخوردارند. تنها می توان گفت کە پارادایمها بویژە از لحاظ روانشناسی تغییر کردەاند.
یکی از مابەازاهای وجود آرزوهای کوچک و اعمال کوچک، مسلط شدن ایدە رفرمیسم است. ایدەای کە در مقابل ایدە انقلابی گری قرار می گیرد. نسل حامل آرزوها و اعمال کوچک بە یک استراتژی دیگر در عمل فرامی روید کە آن هم عمل در حوزەهای محدودتر برای ایجاد تغییر است.
چنین تغییری در روانشناسی تودەای و اجتماعی بە تغییر در منش ساختارها و ارگانهای سیاسی منجر می شود. دیگر از دولتهای انقلابی و یا احزاب و سازمانهای انقلابی بە مانند قبل خبری نیست و اگر هم خبری باشد آنان بە حاشیە راندە می شوند و از توان و تاثیرگذاری قبل بهرەمند نیستند. آنان از جامعە جواب لازم را برای فراخوانها و مواضع خود دریافت نمی کنند.
تغییر در پارادایم البتە مدتی ـ و بویژە در دوران گذار ـ منجر بە بحران می شود، اما بعد از گذشت زمانی چند همە نوعی پارادایم جدید را می پذیرند و بشیوە خودبخودی بر مبنای آن عمل می کنند. جریانی اگر بە جریان جدی سیاسی می خواهد تبدیل شود، ناچارا بە این سو حرکت می کند و خواهد کرد.
اما آیا چنین تغییری حزن انگیز است؟ شاید بتوان گفت آری، اما از طرف دیگر باید گفت کە عکس آن هم می تواند صادق باشد. زیرا با قرار گرفتن در بطن پارادایم جدید می توان بە آن عادت کرد و منش خود را بر مبنای آن تغییر داد. می توان بە شهروند مملکت جدید تبدیل شد.
پارادایم جدید پارادایم لحظە کنونیست و شاید در آیندە باز تغییر کند. شاید این دو پارادایم (انقلابی گری و رفرمیسم) همیشە آلترناتیو هم باقی بمانند، اما کسی چە می داند شاید بشر بتواند بە پارادایمهای جدید هم دست بیابد. اما آنچە مهم است دریافت خصلتهای لحظە است. بدون این دریافت، هم لحظە باختە خواهد شد و هم آیندە.
بازیابی کنشها در پارادایمها البتە بە اندازە خود کشف پارادایمها مهم اند. اینکە چگونە می تواند تغییر را جلو برد، شاید بحث مهمتری باشد. کە این نیز کاملا بە تجربە اندوزی وابستە است، اینکە باید مدتی در خود پارادایم زندگی کرد تا بە دانش و توان روانشناسی لازم رسید.
گوئی جهان بکل وارد فاز جدیدی شدە است.