فرید وهابی
آخرین رمان میشل هوئلبک، نویسندۀ پرآوازۀ فرانسوی به اسم "تسلیم*"، قدرت گرفتن یک حزب اسلامی را در فرانسه تصور میکند. این کتاب، وقوع خشونتها و درگیریهای مسلحانه در فرانسه و بلژیک را با لحنی اضطرابآور پیشگویی میکند. اما فراتر از بعد سیاسی، هوئلبک مثل همیشه از فقر معنوی طبقۀ متوسط، فردگرایی بلاهتبار و فقدان هولانگیز عشق سخن میگوید.
آخرین رمان میشل هوئلبک، نویسندۀ پرآوازۀ فرانسوی به اسم "تسلیم*"، قدرت گرفتن یک حزب اسلامی را در فرانسه تصور میکند. این کتاب، وقوع خشونتها و درگیریهای مسلحانه در فرانسه و بلژیک را با لحنی اضطرابآور پیشگویی میکند. اما فراتر از بعد سیاسی، هوئلبک مثل همیشه از فقر معنوی طبقۀ متوسط، فردگرایی بلاهتبار و فقدان هولانگیز عشق سخن میگوید.
"از دوردست ناگهان صداهایی مثل انفجارهای پیاپی شنیده شد.
- فکر میکنید چه خبر است؟
- انگار تیراندازی است...
سکوت کردیم. یکمرتبه متوجه شدم که همۀ گفتگوها در محوطۀ باغ متوقف شده. دوباره صدای باد بود که در برگها میپیچید و صدای راه رفتن روی ریگ. چند تن از همکاران تالار میهمانی را ترک کرده بودند و نگران و آهسته لابلای درختها پیش میآمدند...
لامپرور با لحنی بیتفاوت گفت: اولین بار است که در پاریس از این صداها میآید...
درست در همین لحظه دوباره صدای تیراندازی بلند شد. این بار واضح و به نظر نزدیک. بعد، یک انفجار قویتر... ستونی از دود در آسمان بالای ساختمانها بلند شد"...
کسانی که کم و بیش از نزدیک شاهد وضعیت استثنایی و غریب شهر پاریسدر روز هفتم ژانویۀ ٢٠١٥ بودند –روز کشتار مجلۀ شارلی هبدو- احتمالاً با خواندن چند خط بالا منتقلب میشوند.
توصیف میشل هوئلبک از رویدادهایی نامعلوم و مبهم که جایی در شهر در حال اتفاق افتادن است و فقط صداهای مضطربکنندهاش به گوش میرسد، توصیف حقیقتاً تشویشآوری است. این تشویش و اضطراب یا شاید حیرت، بیشتر میشود وقتی به یاد میآوریم که رمان جدید هوئلبک درست در همان روز جنایت، در کتابفروشیهای پاریس توزیع شد.
محقق شدن پیشگوییها میتواند آزاردهنده یا تعجبآور باشد. کم نیستند نویسندههای بزرگی که رمانها و قصههاشان پیشگویانه بوده است.
هوشنگ گلشیری به این موضوع اعتقاد داشت و میگفت: "اگر داستان گاهی تاریخ عاطفی ملتی را میتواند عرضه کند، چرا نتواند به وقایع روزمره نیز شکل دهد و بگوید که چه خواهد گذشت؟ این تجربه به من کمک کرد تا از وقایع روزمره بتوانم سود بجویم و به نوعی به پیشگویی آینده نزدیک شوم". (از مقدمۀ نیمۀ تاریک ماه: در احوال این نیمۀ روشن.)
رمان آخر میشل هوئلبک به نام "تسلیم" هر قدر هم از سوی مخالفانش "محصول محاسبات تجاری" دانسته شود اما قابل انکار نیست که نویسنده در این کتاب گاه به مرز پیشگوییهای آزاردهنده رسیده است.
رمان تسلیم از اتفاق درست همان روزی به بازار آمد که برادران کواشی، شرکتکنندگان در جلسۀ هیئت تحریریه شارلی هبدو را به گلوله بستند. دو روز بعد جوان دیگری به اسم کولیبالی چهار نفر را در سوپرمارکت یهودیان به قتل رساند.
بیتردید میشل هوئلبک هم از نویسندگانی است که شمی تیز و نگاهی بسیار حساس به محیط اجتماعی خود دارند. تغییرات جزیی و پدیدههای سطحی در نظر او علائمی است از آنچه در لایههای عمیق جامعه در جریان است.
هشت روز بعد از انتشار رمان، یورش پلیس بلژیک به یک خانۀ امن تروریستی و کشته شدن دو نفر، بار دیگر حرفهای نویسنده را به خاطر آورد: "هیچیک از کشورهای اروپایی به اندازۀ بلژیک به جنگ داخلی نزدیک نیست... تنفرها و رقابتهای قومی در بلژیک از همه جا قویتر است"...
روایت دگرگونیهای سیاسی
داستان "تسلیم" که از نگاه یک استاد ادبیات دانشگاه سوربن حکایت میشود، ماجرای دگرگونی سیاسی بیسابقهای است که به تدریج اتفاق میافتد، بدون این که مقاومت مردم یا بدگمانی روشنفکران را برانگیزاند:
"این کوری به لحاظ تاریخی بیسابقه نبود. در سالهای ١٩٣٠ نیز همین وضعیت در میان روشنفکرها، روزنامهنگاران و سیاستمداران دیده میشد: همه متفقالقول بودند که هیتلر بالاخره سر عقل میآید"...
خط اصلی رمان "تسلیم" قبل از انتشار، در بسیاری از رسانهها شرح داده شد: در این داستان "سیاسی-تخیلی"، انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در سال ٢٠٢٢ و پیروزی محمد بن عباس، رهبر حزبی به اسم "اخوت اسلامی" حکایت میشود. دو جناح سنتی چپ و راست فرانسه از ترس پیروزی حزب راست افراطی ناچار به همکاری با حزب اسلامی میشوند که تحت رهبری زیرکانه و بسیار حسابشدۀ محمد بن عباس –فرانسوی تونسیتبار- با فرصتطلبی و با ارائۀ چهرهای دوستداشتنی و اصلاحطلب، قدرت سیاسی را تصاحب میکند.
رئس جمهور جدید، مطلقاً خیال تعطیل کردن یا تغییر ساختارهای اداری کشور را ندارد. او معتقد است که مزایای اجتماعی و مدیریتی سیستم فرانسوی را باید حفظ کرد. مهمترین دل مشغولی یا الویت او به دو موضوع محدود میشود: سیستم آموزش و پرورش و جایگاه اجتماعی زنان.
هدف اعلامشدۀ محمد بن عباس اسلامی کردن فرانسه نیست. او در سخنرانیهای رسمی خود از بازگشت معنویت و نیاز مردم به باورهای دینی میگوید. او سه دین ابراهیمی را برادر میداند و اعتقادات کلیمیان و مسیحیان را حداقل در ظاهر، محترم میشمارد. اما نخستین اقدام عملی او اسلامی کردن دانشگاههاست و سپس تشویق زنان به خانهنشینی و به طور کلی تلاش برای حاکم ساختن ارزشهای سنتی پدرسالاری.
وصف جزییات و نشانههایی به زحمت محسوس که خبر از دگرگونیهای بزرگ سیاسی خبر میدهد، در بخش نخست رمان استادانه است و اضطراب و پرسش گنگی را در ذهن خواننده میپرورد. اما بعد از پیروزی محمد بن عباس، جذابیت رمان افت میکند.
هوئلبک تحلیلگر سیاسی نیست و نگاهش به جغرافیای سیاسی جهان و گرایشهای درازمدت آن گاه سادهاندیشانه و سطحی به نظر میرسد. اما هر بار که نویسنده به دلمشغولیهای همیشگی خود باز میگردد، لحن تلخ و صمیمی و دلنشین خود را باز مییابد.
دردها و ذلت انسان متوسط اروپایی
برنارد ماریس، کارشناس اقتصاد، که روز هفتم ژانویه در جلسۀ تحریریۀ شارلی هبدو شرکت داشت و به ضرب گلوله کشته شد، چند ماه قبل کتابی منتشر کرد به اسم "هوئلبک اقتصاد دان". او میگوید: "هیچ نویسندهای نتوانسته مثل هوئلبک پریشانحالی اقتصادی که زمانۀ ما را تباه ساخته، توصیف نماید". به عقیدۀ او نومیدی عمیق و ملالی که در همۀ آثار هوئلبک حس میشود، در نهایت ریشه در شرایط اقتصادی زمانه دارد.
گذشته از ماجرای تخیلی صعود قدرت اسلامی در فرانسه، "رمان تسلیم" همۀ موضوعات مورد علاقۀ هوئلبک را حکایت میکند: سرنوشت طبقۀ متوسط اروپایی که در فردیتی فلجکننده گرفتار مانده است. کسالت روزمرگی و فقدان معنویتی که اندیشیدن به دیگری، غم دیگری را خوردن و محبت وعشق حقیقی را غیرممکن ساخته است...
آدمها به فقر جنسی و تنهایی رضا دادهاند و برای جبران کمبودها به شکمبارگی افتادهاند.
شخصیت اصلی داستان که استاد ادبیات است، تنها به یک دختر جوان (میریام) دل خوش کرده که او هم به ناچار و از ترس، همراه با خانوادۀ یهودی خود به اسرائیل مهاجرت میکند:
"هیچ منبع لذتی نداشتم. در واقع فقط همان او (میریام) را داشتم. علاقهام به فعالیت فکری کم شده بود و زندگی اجتماعیام از زندگی جسمانیام چندان رضایتبخشتر نبود. توالی دردسرهای روزانه، گرفتن لولۀ دستشویی، خرابی اینترنت، اخطارهای رانندگی ، خدمتکار ناشریف، اشتباه در اظهارنامۀ مالیاتی... اینها همه پشت سر هم میآمدند و یک لحظه آرامش برایم نمیگذاشتند".
جای دیگری مینویسد:
"جسم من فقط جایگاه آسیبهای دردآور است که بیوقفه ادامه دارد: میگرن، بیماریهای پوستی، دندان درد، بواسیر... هیچوقت راحتم نمیگذارند- و تازه چهل و چهار سالم است! وقتی پنجاه یا شصت ساله شوم چه خواهد شد! تودهای از اندامهای در حال پوسیدن، و زندگی که شکنجهای بیامان، غمگین و بدون خوشی خواهد بود"...
نومیدی مطلق از یافتن انگیزهای دندانگیر برای زندگی، از درونمایههای تقریباً تمامی آثار هوئلبک است:
"خوب احساس میکردم. به خودکشی نزدیک میشدم. نه این که نومیدی یا حتی غصۀ مشخصی داشته باشم. اما به نظرم تنها ارادۀ زیستن کافی نبود که در مقابل مجموع دردها و دردسرهایی که سراسر زندگی انسان متوسط غربی را در برگرفته، مقاومت کنم. از زیستن به خاطر خودم عاجز بودم اما برای چه کس دیگری میتوانستم زندگی کنم؟"
هویسمانس، سلف هوئلبک
هوئلبک کوشیده است تا کل رمان را به کمک یک درونمایِۀ ادبی انسجام دهد. شخصیت استاد ادبیات که پایاننامۀ دکتری خود را در بارۀ نویسندۀ فرانسوی، یوریس کارل هویسمانس نوشته، در تمامی داستان به آثار این نویسنده و زندگی او نظر دارد. سرنوشت هویسمانس که بعد از سالها تردید و رنج فکری سرانجام به مذهب کاتولیک و بینشی کم و بیش عارفانه گروید، شاید برای هوئلبک توازی تمسخرآمیزی باشد با عاقبت قهرمان داستانش که در پایان کتاب، بدون اعتقاد و فقط به خاطر درآمد و مزایای بیشتر و تصاحب چند زن، اسلام میآورد.
اسلام سیاست است
فصل آخر کتاب با نقل جملهای از آیتالله خمینی شروع میشود: "اسلام اگر سیاسی نیست، هیچ نیست**"...
هوئلبک در مصاحبههای اخیرش بارها گفته است اطمینان دارد که رجعت به ارزشها و باورهای دینی از گرایشهای درازمدت و مهم دنیای امروز است.
به گفتۀ او، این بازگشت مذهب میتواند در عین حال نشانهای باشد از تجدید و تجدد در اروپا:
"اروپای غربی بعد از رسیدن به حدی از پوسیدگی و تجزیۀ تنفرآور دیگر قادر به نجات خود نبود. همانطور که رم باستان در قرن پنجم به چیزی قادر نبود. اما رسیدن انبوه جمعیتهای مهاجر، با فرهنگ سنتیشان که هنوز متأثر از نظام سلسله مراتب طبیعی بود، با فرمانبرداری زنان و احترام به قدما، بختی تاریخی بود برای تسلیح مجدد اخلاق و خانواده و گشایش چشمانداز عصر طلایی تازهای برای این قارۀ کهن"...
**عین این جمله را جایی نیافتیم. اما آیتالله خمینی بارها تأکید کرده بود که "اسلام سیاست است". او میگوید: "والله اسلام تمامش سیاست است؛ اسلام را بد معرفی کرده اند... اسلام از سیاست دور نیست. اسلام یک رژیم است، یک رژیم سیاسی... سیاست جزء دیانت است. این آمیختگی آنقدر عمیق است که بین دین و سیاست وحدت است". (صحیفۀ امام)
منبع: رادیو فرانسە