مهرداد لقمانی
آنچه روشنفکری میطلبد، نخست فهم پیچیدگیهای زمان و مکان است. به کلام دگر درک درست از ساختارها، معانی و مفاهیم زیر بنایی است. شناخت وضعیت جامعه و تاریخ از نخستین گامها در ترسیم تصویر درست از امکانات، کمبودها و فرصتهای جامعه به دست میدهد. بدون اعتراف به نقصان نمیتوان به پیشرفت امید داشت. البته میان واقعبینی و احساس حقارت تفاوت بسیار وجود دارد.
۳۶سال پس از انقلاب؛ روشنفکر ایرانی کجا ایستاده است؟
فلسفه، پیشدرآمد و مادر دانش مدرن است. علوم زاییده سنت پرسشگری و تشکیک در دانستههای روز است، سنتی که با به چالش گرفتن دایمی قوانین و نظم موجود، محرک اصلی پیشرفت است. علوم نوین بر ستون فلسفه ایستادهاند، به بیان دیگر زیر بنای دانش مدرن بر مبنای مفاهیم، ساختارهای عقلی و نگرش انتقادی و حقیقتجو بنا شده است.
دموکراسی برپایه این زیربنای سترگ و در پی قرنها اندیشه و ایجاد سنت پرسشگری و به چالش گیری مفاهیم و بازتعریف آنها شکل گرفته است. آنچه که تجربه نشان داده این است که دیدگاه تمامیتخواه و تکگفتمانی مانع پدید آمدن بستر مناسب برای رشد و توسعه تفکر دگراندیشانه و بروز چالش و نقد جدی در برابر قدرت غالب میشود.
سنت پرسشگری و درک و ایجاد مفاهیم مهمترین دستاورد فلسفه و پیشنیاز ایجاد تحول است. فهم و تبیین نقش فرد در جامعه و رابطه او با قراردادهای اجتماعی یکی از نخستین گامها در مسیر بازگشایی مسیر تنفس جامعه مدنی است. این
مهم در کنار شناخت و ایجاد مفاهیم بر پایه جهانبینی تغییرپذیر، حقیقتجو، ضدخشونت و دگرپذیر پیش نیازهای ایجاد بستر مناسب برای شکلگیری کنش مدنی که به ایجاد فرهنگ مردمسالاری منجر شود، هستند.
تجربه صد ساله ایران و انقلابهای چند سال گذشته در کشورهای عربی عموما نشان داده که بدون در نظر گرفتن شان نزول قانون و نهادهای دموکراتیک و فهم روابط اجتماعی، نمیتوان به تغییر مثبت امیدوار بود. دموکراسی سازوکار انتخاباتی نیست، تقلیل دادن آن به نهادهای دموکراتیک نیز گره از کار جوامع استبداد زده نمیگشاید.
به کلام دیگر نتیجه انتخابات لزوما دموکراسی نمیآورد. فرهنگ مردمسالاری بیش از آنکه جنبه سختافزاری، قانونی و ساختاری داشته باشد ریشه در حقیقتجویی، فهم ساختارها و مفاهیم و ایجاد توازن و هارمونی میان نهادهای قدرت، مردم
و بازیگران مختلف جامعه دارد. در اینجا لازم است میان فهم و آموزش تفاوت قایل شد. نظام آموزشی متداول در کشور ما مدرکگرا است. تاکید بر کسب مدرک الزاما به ارتقا فهم و ایجاد انگیزه برای جستجوی دانش نمیانجامد. در نظام
آموزشی فعلی، مدرک، ایستگاه آخر است که با کسب آن دارنده میتواند از امتیازات آن برخوردار شود. به بیان دیگر دانشگاه پلی است برای رسیدن به امتیاز اجتماعی.
لازمه تولید و ایجاد تحول فهم است. ساختار آموزشی مبتنی بر حفظ
و بازگویی از لحاظ تولید اندیشه عقیم و نگاه تربیتی آن به گذشته است. محصول این ساختار عمدتا از ایجاد ارتباط میان واقعیتها و نیازهای جاری موجود با محفوظات خود ناتوان است.
این نقیصه بزرگ، طبقهای از نخبگان را تحویل جامعه میدهد که الزاما در جستجوی فهم مفاهیم نیستند و درک عمیق و لزم برای پیشقراولی جامعه در بزنگاههای تاریخی را ندارند. هیچگاه در تاریخ ما این نقیصه بیش از انقلاب ۵۷ به کشور ما صدمه نزد. فعالان سیاسی بعضا فاقد درک تاریخی و اجتماعی درست از جامعه خود بودند. این کمبود در کنار نداشت فهم اقتصادی و فلسفی عمیق و ناپایبندی به اخلاق سیاسی، در کنار اعتماد به نفس فراوان که القاب و عناوین دانشگاهی برای برخی از آنان فراهم آورده بود، ترکیب هولناکی را پدید آورد که باعث غفلت کامل نخبگان و جامعه مدنی از پیامد پیروی کورکورانه از کاریزمای آیت الله خمینی شد.
این کوتاهی و عدم درک، در نهایت فضای سیاسی را به طور کامل به خشونتطلبان وا گذاشت و با قهر سیاسی جاده را برای ماشین خشونت و استبداد باز گذاشت. در سال ۵۷ بسیار پیش از آنکه نظامیان پستهاى خود را رها و کشور را به دست موج
انقلاب بسپارند، اکثر روشنفکران، نخبگان و فعالان سیاسى رسالت خود را در فهم جامعه، ساختار قدرت و پایدارى به اخلاق فراموش کرده بودند.
سی و شش سال از انقلاب گذشته است. جامعه روشنفکری ما امروز در چه وضعیتی است؟
جامعه نخبگان و سیاسی کماکان دچار آشفتگی فکری است. اختلاط مباحث بدون در نظر گرفتن بعد زمان و مکان اندیشههای مطرح شده، نسبیگرایی مطلق و یا مطلقگرایی افراطی در کنار عدم رعایت اخلاق و مسئولیتپذیری، برخی از این آفات هستند. پا نگرفتن نهادهای مدنی و تفکر منتقد جدی و ساختارساز گواه این آشفتگی است. بازگشت به مفاهیم و ساختارها مهمترین ضرورت برای ایجاد تغییر در عرصه روشنفکری کشور ما است. در واقع باید روشنفکری و روشنفکر را از نو تعریف کرد و شناخت.
آنچه روشنفکری میطلبد، نخست فهم پیچیدگیهای زمان و مکان است. به کلام دگر درک درست از ساختارها، معانی و مفاهیم زیر بنایی است. شناخت وضعیت جامعه و تاریخ از نخستین گامها در ترسیم تصویر درست از امکانات، کمبودها و فرصتهای جامعه به دست میدهد. بدون اعتراف به نقصان نمیتوان به پیشرفت امید داشت. البته میان واقعبینی و احساس حقارت تفاوت بسیار وجود دارد. تکیه بر دستاوردهای اندیشه بشری مهمترین تکیهگاه برای حرکت به جلو است. حرکتی که نخست نیازمند صدر نشینی و ارتقا فهم است. تکیه بر این جنبه تعقل در این مقاله بیدلیل نیست.
مرور تولید فکری اندیشمندان ایرانی چه در زمینه متون جدی و چه در گفتوگوهای اینترنتی و تلویزیونی بعضا نشان از فقدان شواهد قابل اتکای علمی دارد. آنچه فراوان میتوان یافت اظهار نظر است، اما دادههای قابل اتکا سخت نایاب است. به عنوان نمونه آمار کمی در زمینه اقتصادی و فرهنگی کشورمان وجود دارد. برخی از آن نتیجه عقلگریزی سیستم حکومتی بعد از انقلاب است؛ ولی در این میان از غفلت نخبگان علوم سیاسی و اقتصادی نیز نباید غافل بود.
در کشور ما دموکراسی عموما درست فهمیده نشده است، بخش بزرگی از متولیان پروژه دموکراسی در ایران تکنوکراتهایی هستند که نه درک عمیقی از جامعه خود، محدودیتها و ارزشهای آن دارند و نه فهم درستی از معانی و مفاهیم عمیق زیربنایی مورد لزوم حرکت در مسیر مردمسالاری. ارایه راه حلهای مهندسی و از بالا به پایین جز به تداوم نظام استبداد کمکی نمیکند.
دموکراسی یک پروژه نیست که با بیل مکانیکی آن را بتوان جلو برد. نگاه تکنوکراتی تمایل به تقلیلگرایی دارد. این طرز برخورد بالقوه از درک ارتباط و نسبت کلی میان بازیگران خودمختار جامعه ناتوان است. تقلیلگرایی و تمایل به مهندسی جامعه همواره در مقابل اینرسی نیروهای اجتماعی قرار میگیرد. متولیان این پروژه به دلیل نفهمیدن ساز و کار ساختارها و داد و ستد بازیگران اجتماعی از بکارگیری آنها و ایجاد تغییر مطلوب ناتوان هستند.
تغییر وضعیت فعلی نیازمند پذیرفتن مسئولیت فردی در کنار همدلی اجتماعی است. زدودن بلاهت غالب در عرصه سیاسی و فکری با تفکر انتقادی تکبعدی پرخاشگرانه و ایدهآلیست ممکن نیست. گام نخست، گسترش فهم و ایجاد مفاهیم سازگار با زمان و مکان جامعه است. گفتمان عمومی و غالب را باید از پرخاشگری زدود. نسبیگرایی مطلق و مسئولیتگریزی اجتماعی و فردی باید جای خود را به همدلی و همفکری و تبیین جایگاه و رسالت متفکران و مسئولیت شهروندان بدهد. جستجوی حقیقت، نخست نیازمند شناخت و آگاهی به ابعاد وجود در زمینههای مختلف آن است. شناخت و آگاهی و نوسازی قرارداد اجتماعی نیازمند جایگزینی نظام هرمی حفظ و بازگویی با ساختار باز فهم و تحول است.
بهترین مسیر برای رسیدن به آیندهای بهتر گام برداشتن در مسیر تغییر بر مبنای فهم درست از تاریخ و امکانات بالقوه و بالفعل کشور است. بزرگترین خطای بازیگران گستره سیاسی و بسیاری از منتقدان قدرت در کشور این است که سیاست را ابزاری برای رسیدن به قدرت و ماندن در آن میبینند، در حالی که باید آن را به عنوان دانشی برای مدیریت جامعه و ایجاد توازن و هارمونی در میان شهروندان فرا گیرند.
منبع: رادیو فردا