ما 3251 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

فرخ نعمت پور

صادق هدایت متوجە هست کە تاریخ روایتی همگون نیست. او کە پیش از هر چیز با انسان سروکار دارد، از تجارب درونی و بیرونی آنها می گوید، حال فارغ از امواج بزرگی کە می توانند معرف بخش عمدەای از تاریخ باشند. و آیا اگر عنصر فرد را وارد بازگوئی تاریخ کنیم، تاریخ همانی می شود کە رسما بازگو می شود؟ آیا حتی فراتر از دو تاریخ جریان پیروز و جریان شکست خوردە کە روایتهای عمدە هستند، ما با خردە روایتهای بیشمار دیگر مواجهە نخواهیم شد؟ درست اینجاست کە ادبیات، تاریخ را بە چالش می کشد. تاریخ بدون روایت داستان فرد، بسیاری چیزها کم دارد.

    

بهترین دورە زندگانیم همان ایام اسارت من بود!

فرخ نعمت پور

داستان 'اسیر فرانسوی' اثر صادق هدایت کە در مجموعە داستان 'زندەبەگور' چاپ شدەاست، سرگذشت یک اسیر فرانسوی در آلمان هیتلری است کە بر خلاف بسیاری، بهترین خاطرات را از زمان اسارتش در آلمان فاشیستی دارد! او از آن دوران بە عنوان بهترین دوران زندگی اش یاد می کند. در پایان داستان با تاکید خاصی می گوید: "بهترین دورە زندگانیم همان ایام اسارت من در آلمان بود."

صادق هدایت نە فاشیست بود و نە گرایش فاشیستی داشت، اما بە عنوان یک نویسندە هوشیار است کە باید حوادث مهم تاریخی را از جنبەهای مختلف خود دید. او در فرم ادبی، و نە در شکل یک نوشتار تاریخی، داستانی خیالی را می سراید کە همە انتظارات ایدئولوژیکی و سیاسی مسلط موجود را می شکند و در فرم دیگری ظاهر می شود. این فرم شکنی و آشنائیزدائی آنجا امکان تولد می یابد کە سرنوشت فرد فرد انسانها می تواند از جملە بنا بر آنچە حتی در زمان اسارت بر سر آنها می آید، متفاوت باشد.

هولوکاست و جنایات فاشیستها زبانزد عام و خاص است، اما داستان زندگی تک تک انسانها نمی تواند حتی در یک دوران تاریخی همگون و نسبتا مشابە، همانی باشد کە دیگران تجربە کردەاند. حتی در مناطق اشغالی و افرادی کە اسیر شدەاند.

کار ادیب، سرکشیدن بە زوایای متفاوت زندگی انسانها و تجارب متنوع و متضاد آنهاست. بویژە ادیبان مدرن کە تیپ شکنی می کنند، و انسانها را در جهان شخصی خود، کە می تواند کاملا منحصربفرد باشد، بە تصویر بکشند.

صادق هدایت متوجە هست کە تاریخ روایتی همگون نیست. او کە پیش از هر چیز با انسان سروکار دارد، از تجارب درونی و بیرونی آنها می گوید، حال فارغ از امواج بزرگی کە می توانند معرف بخش عمدەای از تاریخ باشند.

و آیا اگر عنصر فرد را وارد بازگوئی تاریخ کنیم، تاریخ همانی می شود کە رسما بازگو می شود؟ آیا حتی فراتر از دو تاریخ جریان پیروز و جریان شکست خوردە کە روایتهای عمدە هستند، ما با خردە روایتهای بیشمار دیگر مواجهە نخواهیم شد؟

درست اینجاست کە ادبیات، تاریخ را بە چالش می کشد. تاریخ بدون روایت داستان فرد، بسیاری چیزها کم دارد.    

گەڕان بۆ بابەت