ما 1084 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

کاوە نعمت پور

دو روز است که عکس را در جیب شلوارم قایم کرده ام... آنقدرها هم که فکر می کردم بدقیافه نیستم. آخر می دانید این اولین عکسی است که از خودم تا به حال دیدەام. صدای رادیوی کهنەی دیپاک پیر‌ را از لوله ی بالای سرم می شنوم که گوینده اخبار می گوید مقامات هلندی از نیروهای امنیتی ایالت مهاراشترا درخواست تعجیل در رسیدگی به روند پرونده ی گم شدن شهروند هلندی که دارای همسر و دختری ۱۰ ساله است می کند.

ساعت لبخند

کاوە نعمت پور

سر و شکل و لباسش را که از دور دیدم به سرعت به سمتش دویدم تا قبل از همەی بچەها توجهش را جلب کنم. پوستِ سفید و موهای بور و لباس های گرانقیمتش برق چشمان همه ی اهالی زاغه را گرفته بود. ساعت مچی گرانقیمتش ذهنم را به شدت درگیر کرد. من، کریشنا، پسر ۱۰ ساله ی زاغه ای در حومەی بمبئی یادگرفتەام موقعیت هایی اینچنینی را راحت از کف ندهم. خارجی های کنجکاو و بی احتیاط... هوای گرفتن عکس های منحصر به فرد از هند در سر و نادیده گرفتن هشدارهای مقامات امنیتی.

راهول با سبیل های کلفت صورت آفتاب سوخته اش در گوشه ای زاغه صحنەی دوره کردن بچه ها و عکس گرفتن های مداوم جهانگرد بی نوای هلندی با دوربین چاپ فوری را زیرنظر دارد. التماس هایم برای قرض گرفتن ساعت مچی و ژست گرفتن و لبخند برای او در لوله های بتنی کثیف و چندش آوری که جای خواب و غذا و همه چیزمان است نتیجه می دهد.

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. دو نوچه ی راهول... سیم به دست.‌.. خفه کردن... دست و پا زدن های مداوم... صورت کبود... بردن جنازه به چند صد متر آن طرف تر و از چشمان ما دور شدن...

دو روز است که عکس را در جیب شلوارم قایم کرده ام... آنقدرها هم که فکر می کردم بدقیافه نیستم..آخر می دانید این اولین عکسی است که از خودم تا به حال دیده ام. صدای رادیوی کهنەی دیپاک پیر‌ را از لوله ی بالای سرم می شنوم که گوینده اخبار می گوید مقامات هلندی از نیروهای امنیتی ایالت مهاراشترا درخواست تعجیل در رسیدگی به روند پرونده ی گم شدن شهروند هلندی که دارای همسر و دختری ۱۰ ساله است می کند...

گەڕان بۆ بابەت