فارسی
مترجم: الوند حسینی
چە تصادفیست عجیب زندگی! / چە دروغیست بزرگ / مست شدن درآغوش زن! / چە سادە لوحانە است / کسانی را دوست داشتە باشیم / بە اندازە زیپ یک کاپشن / موثر باشند!
- توضیحات
- بازدید: 1393
فرخ نعمت پور
با دیدن این ترجمە، آن شدت بار معنائی رمان در ذهن من بە یکبارە فروریخت. صفحە از معنا خالی شد و جملەای ابژکتیوی جای خود را بە جملە ای سوبژکتیوی داد (دقت کنیم کە ترجمە فارسی این جملە تنها ناظر بر توصیف یک دنیای خارجی است، اما ترجمە نروژی، ناظر بر توصیف این منظر از درون ذهن یک انسان).
- توضیحات
- بازدید: 1391
فرخ نعمت پور
برای اینکە بە این تجربە هم نائل آید، رفت یک قبر در دورافتادەترین منطقە ممکن از شهر خود خرید، وسائل کفن و دفن را فراهم کرد، یک دست کت و شلوار سیاە از همان فروشگاە همیشگی خرید کە صاحبش همیشە از وضعیت بازار گلایە داشت.- توضیحات
- بازدید: 1034
فرخ نعمت پور
اما اگر تحلیل فوکو را مبنا قرار بدهیم، در چنین سیستمی علیرغم فضاهای تعریف شدە تحت عنوان دمکراسی و غیرە، اما فرد بعنوان یک پدیدە ابژەشدە، تنها در تصور وجود چنین فضاهائی زندگی می کند. فرد بعنوان یک میکرو گرفتار ماکروئی شدە است کە شاید از آن خبر و آگاهی لازم را ندارد.- توضیحات
- بازدید: 970
قادر نیکپور
بعضى در تعريف دين گفتەاند: دين، اعتقاد به موجودات روحانى است. و يا گفتەاند: دين، نظام يكپارچەاى از باورداشتها و عملكردهاى مرتبط به چيزهاى مقدّس است كه از طريق آنها گروهى از آدمها با مسائل غايى زندگى بشرى كلنجار می روند.
- توضیحات
- بازدید: 1078
ترجمە: نرجس بانو صابری
انســان معاصر از خویشــتن و نیز تاریخ آگاه اســت. حال و گذشته در رمان تاریخی در كنار هم می آیند؛ به دیگر ســخن، تصویر گذشته با شناخت حال روشــن مى شود و در عوض، درك گذشــته زمان حال را غنا مى بخشــد و ما را وامــى دارد كه با چشــمانی نو به آینده بنگریم. انسانی كه از خود درباره گذشته اش می پرســد، می خواهد بداند كه از كجا می آید و از این رو بهتر خواهد دانســت كه چیســت و به كجا مى راند؟
- توضیحات
- بازدید: 1471
ترجمە از کردی: ماجد فاتحی
همان صدا، صدای ده سال قبل. گویی اصلٱ زمان سپری نشدەبود. او خودش بر این باور است که صدایش بسیار تغییر کرده. بە نظر او اگر آدما خیلی دور شوند و سالهای زیادی هم سپری شوند، همه چیز بسیار سریع تغییر میکند. حتی صدا. او از شاعری که میگفت فقط صداست که میماند... متنفر بود!
- توضیحات
- بازدید: 271
فرخ نعمت پور
قطرات اشک بر موکت زیر پاهایم فرو می افتند. یادم می آید کە من همین باور بە حقیقت مطلق را از دست دادەام، و بە همین خاطر فرد شکست خوردەای ام. و او، رهبر، همان معتقد پروپا قرص باور بە حقیقت مطلق، پیروز است درست بە همین خاطر کە او بە حقیقت مطلق باور دارد، اگر چە بە آن هم نرسیدەباشد یا اینکە در درون خود بە وهمی بودن آن باور هم آوردەباشد. او شاید شاداب است و من غمگین. او صدایش محکم است و من مردد. او کماکان محکم می گوید و محکم می کوبد، و من مردد در یک توالی نامرتب تلاش برای ایجاد جهانی دیگر. او در رویای تداوم توهم پیروزی، و من در رویای پیروزی توهم. و کدام پیروزیم؟
- توضیحات
- بازدید: 386

- توضیحات
- بازدید: 1063
فرخ نعمت پور
بیرون هوا خوب بود. صدای پرندگان در هوا پراکندەبود، و باد با شاخەهای درختان بازی می کرد. برگها، سبز می خرامیدند. طبیعت، جنگ را نمی فهمد. و من، آن تابستان، برای اولین بار بە طبیعت غبطە خوردم. پیش خودم گفتم اگر بار دیگر متولد شوم، حتما در قامت برگی خواهد بود کە رقص در باد را بە هر چیز دیگری در این دنیا ترجیح می دهد. بودن در باد بە از بودن در جنگ.
- توضیحات
- بازدید: 443