فرخ نعمت پورتصمیم گرفتم کە صبحانە را (البتە چە عرض کنم، اگر بشود کماکان اسمش را صبحانە گذاشت. بشر دوست دارد اولین وعدە غذائی روزانەاش را بمحض بیدار شدن صبحانە بنامد!)، همانجا در بالکن صرف کنم. ارضای یک غریزە در حین ابراز وجود یک حس استاتیکی. و نتیجە ادغام این دو چە می شود؟
الیستر سوکنینکه باکر مصمم است به رواج این نظریه پایان دهد که گویا دلیل عظمت ون گوگ به عنوان یک نقاش بیماری روحی او بوده است. "همه این ریشه های پیچ در پیچ و آزرده تابلوی "ریشه های درخت" را به یک نقاشی عاطفی و پریشان بدل کرده اند. ولی این نقاشی محصول یک ذهن مجنون نیست.
فرخ نعمت پورسینە راە می شکافت، و دشتها و کوههای بیشتری نمایان می شدند. آنجا در خانە، هنوز بودند شبح کسانی در انتظارش. و چە احساس خوبی. آنها وجود او را می خواستند، درست مانند آن وجودی کە او چند لحظە پیش از خدا پیش خود تصور می کرد. و براستی آدمها چقدر گاهی فقط تو را می خواهند برای اینکە فقط توئی و نە چیزی بیشتر.
نووسین و وەرگێڕان: محەمەد محەمەدمرادیلەوەها دۆخێکدا بەریەککەوتنی زمانی کوردی و دەقێکی مەزنی وەک فێنۆمێنۆلۆژیای ڕۆح، بێگومان بەریەککەوتنێکی سەرنجڕاکێش و فێرکارانە، و بەوەدا کە زمانی کوردی لە پڕۆسەی بیکامینگ و کامڵبووندایە، ئەزموونێکی مێژوویی دەبێت.